تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت چهل و هفتم سریال جواهری در قصر!

پس از رفتن یانگرو ، پانسول چویی خطاب به بانو چویی می گوید که ما هم اکنون توانستیم بانو یون را به بیرون از قصربفرستیم وباعث ناپدید شدن دو شاهد شدیم وحالا باید با خواسته او موافقت کنیم ولی در مورد خلاصی از شر یانگوم چه کنیم ، که بانو چویی می گوید با این کار جرم خودمان را آشکار می کنیم زیرا آقای مین ، نخست وزیر جناح چپ و ملکه فقط نظاره گر نخواهند بود...

یانگرو به دیدن یانگوم می رود...

 یانگوم از او می پرسد که برای چه به این جا آمده است ، که یانگرو نامه هایی که در آن ها دستوراتی است را به یانگوم می دهد ومی گوید که این ها دستورات مهمی هستند یکی از طرف بانو چویی و یکی از طرف وزیر اوو ، بانو چویی به من گفته که ناپدید شوم و وزیر اوو نیز این نامه را داده است تا ببرم دفتر دادستانی تا به آنها بگویم که بانو چویی با تو چه کرده است ، بنابراین سرنوشت آنها به من بستگی دارد که یانگوم باز می پرسد که برای چه به این جا آمده است که یانگرو اعلام می کند تو نمی دانی ، آنها این کار را کردن چون من همه چیز را می دانم...

و از یانگوم می خواهد به او کمک کند تا او نیز بتواند به یانگوم کمک کند و به وسیله ارتباطی که با ملکه دارد او را به سمت بانوی منشی های سلطنتی برساند ، که یانگوم به او اعلام می کند من به تو هیچ قولی نمی دهم ، زیرا بدون کمک تو می توانم این کار را انجام دهم وتنها راهی که الان برای زنده ماندن تو باقی مانده است که بروی اعتراف کنی وطلب بخشش کنی ، پس به دفتر دادستانی برو...

http://yangom-joon.blogsky.com/

در همین زمان بانو چویی نیز به دیدار یانگوم می رود و به یانگوم می گوید میونگی کجاست و باعث تعجب یانگوم وهمسر کنگ داگو می شود ، بانو چویی به همراه یانگوم به محل دفن میونگی می روند که بانو چویی اعلام می کند من و میونگی زمانی که هشت سالمان بود واد قصر شدیم او بسیار شجاع بود و چیزهای زیادی به من آموخت اما من کارهای بد زیادی در حق دوستم انجام دادم ، زیرا من زندگیم را مدیون او هستم که این برای من بسیار عذاب آور است و از تو می خواهم که مرا ببخشی و از تو می خواهم همانند میونگی زانو بزنی و مرا ببخشی...

http://yangom-joon.blogsky.com/

که یانگوم رو به بانو چویی می کند ومی گوید که من مطمئمنم قلبتان از مادرم بخشش می خواهد و می دونم که این رنج باعث شده این کا را بکنید ، بنابراین به دفتر دادستانی بروید وهمه چیز را بگویید که بانو چویی از او می خواهد که به او وخانواده اش رحم کند که یانگوم می گوید پشیمانی یعنی این که شما مسئولیت آنچه را که انجام دادید بپذیرید...

http://yangom-joon.blogsky.com/

در همین هنگام به پانسول چویی و بانو چویی اطلاع می دهند که یانگرو ناپدید شده است و دیشب با وزیر اوو نیز ملاقات داشته است...

http://yangom-joon.blogsky.com/

یانگرو تصمیم خود را می گیرد و به سوی دفتر دادستانی می رود که در راه به وسیله نیروهای پانسول چویی ربوده می شود و خود را در برابر پانسول چویی وبانو چویی می بیند و آنها نامه ای راکه وزیر اوو به و داده بود راپیدا می کنند و به او می گویند که ما به تو فرصت داده بودیم...

معاون وزیر اوو به دیدار او می رود و او را از مشکل به وجود آمده مطلع می کند و معاون وزیر اوو از وزیر می خواهد که به دیدن ملکه مادر برود...

http://yangom-joon.blogsky.com/

که وزیر اوو به دیدن ملکه مادر می رود و اجازه ورود می خواهد که بانو چویی به یکی از بانوان اعلام می کند که به وزیر اوو بگویند که ملکه مادر مریض است واو فردا بیاید ،در همین هنگام بانو چویی از افرادی که در اتاق هستند می خواهد که به بیرون بروند و  به ملکه مادر می گوید که وزیر اوو در این مدت خلاف های بسیاری مرتکب شده است...

افسرمین به دیدار یانگوم می رود و به او اعلام می کند که بانو یون به جرم های وزیر اوو اعتراف کرده است که یانگوم می گوید پس هم اکنون جان او در خطر است ، زیرا او دیشب پیش من آمده بود و می گفت که بانو چویی گفته فرار کند و وزیر اوو نیز به او گفته به جرم های بانو چویی اعتراف کند...

وزیر اوو که متهم شده است مورد باز جویی قرار می گیرد که در این هنگام افسرمین وارد می شود و می گوید که یونسنگ که از مرگ یانگرو مطلع شده است یاد خاطرات خود با یانگرو می افتد...

پادشاه که به دیدار یونسنگ رفته است علت ناراحتی را از او جویا می شود ، که یونسنگ از او می خواهد که با در خواست پزشک یانگوم موافقت کند ، که پادشاه اعلام می کند که وزیر اوو و بانو چویی نیز با این موضوع در ارتباط هستند که مشکل فقط آن ها نیستند زیرا آنها اطرافیان با نفوذی دارند که یونسنگ اعلام می کند که یانگوم وصیت نامه ای قبل از مرگ پزشک قصر از او گرفته است...

پادشاه از پیشکار می خواهد که پیش یانگوم برود و وصیت نامه ای را که او از پزشک قصر گرفته است از او بگیرد...

یکی از بانوان پزشک به دیدن یانگوم می آید و به او اعلام می کند که ملکه مادر می خواهد او را ببیند و یانگوم به دیدار ملکه مادر می رود که ملکه مادر از او آن وصیت نامه را می خواهد ، که یانگوم اعلام می کند که آن وصیت نامه را ندارد...

گیومیونگ از بانو چویی می پرسد که آیا آن وصیت نامه را به ملکه داد ، که بانو چویی اعلام می کند به خدمتکارها بگو بروند ویوئل یی رابیاورند...

در این زمان پیشکار به پیش یانگوم می رود وبه او اعلام می کند که پادشاه آن وصیت نامه را می خواهد ببیند ، که یانگوم اعلام می کند که چنین وصیت نامه ای وجود ندارد...

بانو چویی به یوئلی می گوید که آیا او تصمیم خود را گرفت که یوئلی می گوید بله او از حرف های شما اطاعت می کند که بانو چویی می گوید حالا باید تو برای من کاری انجام دهی ، تو باید این نامه را به دفتر سران امور داخلی ببری...

یوئلی به دفتر سران امور داخلی می رود و نامه ای را که بانو چویی به او داده بود را به آنها می دهد و آنها از او می پرسند که او چگونه این وصیت نامه را بدست آورده است...

بانو چویی و گیومیونگ به دیدار یونسنگ می روند و اعلام می کنند که یک پیغام از دفتر سران امور داخلی دریافت کرده اند... که تمام بانوانی  که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط هستند باید بیایند وشهادت بدهند به خاطر همین بانو مین باید با ما بیاید ،تمامی افرادی که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط بوده اند در اتاق سران امور داخلی جمع شده وبه سوالات پاسخ می دهند و هرکدام دیگری را مقصر می دانند...

که تمام بانوانی  که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط هستند باید بیایند وشهادت بدهند به خاطر همین بانو مین باید با ما بیاید ،تمامی افرادی که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط بوده اند در اتاق سران امور داخلی جمع شده وبه سوالات پاسخ می دهند و هرکدام دیگری را مقصر می دانند...

که در این لحظه پزشک قصرکه همه فکر می کنند خودکشی کرده است به همراه افسرمین ویانگوم وارد اتاق می شود و باعث حیرت حاضرین می شود...

 

 

خلاصه قسمت چهل و ششم سریال جواهری در قصر

پس از ساعت ها تلاش یانگوم از پادشاه می خواهد که چشمان خود را باز کند و پادشاه چشمان خود را باز می کند و متوجه خوب شدن چشمان خود می شود...

ملکه که از این ماجرا خرسند است از یانگوم می پرسد چگونه توانسته است این کار را بکند و یانگوم توضیح می دهد که بله اون بهکت بود اما علت آن چیز دیگری بود و علت آن التهاب نصفی از کبد بود و این بیماری در ابتدا به صورت آنفولانزا دیده می شود واین بیماری گسترش پیدا کرده به روده و خون و رگها و در نهایت به چشم ها سرایت می کند...

 من هم اول فکر می کردم که بیماری بهکت است اما زمانی که نبض پادشاه را گرفتم متوجه شدم که علت می تواند از جای دیگر باشد و آن هم به خاطرمسمومیت آرسنیک بوده است و این آرسنیک در شیری بوده است که ایشان هر روز استفاده می کردند و این شیر از گله هایی بوده است که از آن آب زمینی می خوردند که در آن ارسنیک بوده است که همان منبع چشمه های آب گرم بوده است زیرا در آن چشمه های آب گرم آرسنیک بوده است، در همین زمان پادشاه که از بدست آوردن سلامتی خود خوشحال است از او می پرسد که نام تو چیست، که او می گوید اسم من یانگوم است...

یانگوم وارد اتاق بانو چویی می شود ولیست غذاهایی را که برای سلامت پادشاه مضر است به بانو چویی می دهد...

فسرمین ونیروهایش از استخراج نقره ها و معامله آنها توسط وزیر اوو وبرخی مقامات آگاه می شوند به همین منظور در زمانی که آنها در حال معامله هستند آن ها راغافلگیر می کنند و برخی از آنان را دستگیر می کنند...

پادشاه که سلامتی خود را بدست آورده است زمانی که یانگوم را مشاهده نمی کند ، علت غیبت یانگوم را جویا می شود...

 که وزیر اوو اعلام می کند یانگوم به جایگاه سابق خود برگشته است و پزشک شین شایسته مراقبت از شماست و پزشک شین اولین کسی بود که متوجه شد که بیماری شما (بهکت)  است و در کتاب ها دنبال راه درمان می گشت و اگر ملکه تاسیسات رسمی را نادیده نمی گرفت و با تصمیمات خود باعث کاهش اعتبار داروخانه سلطنتی نمی شد این موضوع به وسیله داروخانه سلطنتی حل می شد ، به همین دلیل است که مقامات رسمی از این موضوع شاکی هستند وفکر می کنند به آنها توهین شده است ، زیرا یانگوم زمانی که باید به دلیل دسترسی به پروندهای پزشکی شما مجازات می شد با دستور پنهانی ملکه آزاد شد که این امر باعث ناراحتی مقامات رسمی شده است...

در همین حین پادشاه به دیدار یونسنگ می رود و جویای حال او می شود ، که یونسنگ از او خواهشی می کند و از پادشاه می خواهد به داستان کسی که مانند خواهر اوست گوش کند که پادشاه از او می پرسد این دختر کیست ، که یونسنگ اعلام می کند بانوی پزشک یانگوم که پادشاه اعلام می کند خود او نیز مایل است او را ببیند و از یونسنگ می پرسد که آیا او این جاست که یونسنگ اعلام می کند بله او همینک این جاست...

ویانگوم وارد اتاق می شود،پادشاه از یانگوم می پرسد که داستان او چیست ، آیا مربوط به اردک گوگردی که خورده نبوده است و باعث تعجب و حیرت یانگوم می شود...

یانگوم از پادشاه می خواهد که بی عزتی و بی شرافتی بانو هن را پاک کند ، زیرا بانو هن برای او مانند یک معلم و یک مادر بود،که پادشاه از او می پرسد به همین دلیل پرونده های پزشکی من را بر داشتی که یانگوم اعلام می کند بله ، که پادشاه اعلام می کند پس به عبارتی دیگر پاک کردن حساب بانو هن از اتهام واهی ودروغ...

که یانگوم اعلام می کند بله من این تقاضا را از شما می خواهم زیرا بانو هن بی گناه است و اگر او تقصیری هم داشته باشد این هست که اجازه دخالت و نفوذ هیچ کس را در آشپزخانه ای که غذای شما در آن درست میشد را نمی داد و برای زنده ماندن من در طی باز جویی اعتراف به خیانت کرد و از شما خواهش می کنم که به قلب وخواسته اون اجازه بدین که دوباره در این قصر زنده بشود...

که پادشاه اعلام می کند من همیشه از غذاهای بانو هن لذت می بردم اما برای پاک کردن اسم اون من باید دوباره خونریزی کنم که بعد از این خونریزی ها قدرت شاهزاده کاهش خواهد پیدا کرد و قدرت ملکه بیشتر خواهد شد که اگر این طور شود او مدت زیادی همسر من نخواهد بود زیرا اون تنها کسی است که زندگی پسرم را تهدید خواهد کرد ، من به عنوان یک پدر برای یک پسر و یک همسر برای یک زن چرا باید چنین کاری کنم...

بانو چویی که از ارتباط یوئلی و بانو پارک (بانوی سابق منشی ها) با خبر شده است به یوئلی اعلام می کند من دوست دارم تو مثل یک پروانه در آتش پرواز کنی برای یک فرد ، فردی که تو و خانواده ات را نجات داد تو باید به این فردی که چنین محبتی به تو کرده است مدیون باشی و به او وفادار بمانی و اگر می خواهی وفاداریت را به بانو پارک (بانوی سابق منشی ها) نشان بدهی به او بگو که ساکت بماند زیرا این برای او بهتر خواهد بود و از تو می خواهم این مدارک را به او بدهی...

پس از خروج یوئلی ، گیومیونگ در مورد درستی این کار می پرسد که بانو چویی توضیح می دهد که در میان این مدارکی که برای او فرستادم مدرکی وجود دارد که می تواند او را به سمت مرگ بکشاند ، زیرا ما الان نمی توانیم از عهده ی جنگ با بانو پارک بر بیاییم...

پانسول چویی و بانو چویی به دیدار وزیر اوو می روند و به او اعلام می کنند که او نباید دوستان قدیمی خود را فراموش کند...

فردی ناشناس به قصد از بین بردن پزشک قصر وارد منزل وی می شود که در این هنگام افسرمین و یانگوم برای دیدار پزشک قصر به منزل وی می روند که  افسرمین متوجه حضور وی می شود و او را تعقیب می کند و با او درگیرمی شود ، اما فرد ناشناس موفق به فرار می شود اما قبل از فرار افسر مین می تواند چهره ی او را ببیند...

یانگوم که به دیدن پزشک قصر رفته است از او می خواهد که حقیقت را روشن کند زیرا یک فرد بی گناه به خاطر آن مرده است ، که پزشک قصر اعلام می کند باید راجب این موضوع فکر کند و از یانگوم می خواهد برود بیرون...

فرد ناشناسی که توسط پانسول جویی فرستاده شده بود به دیدن پانسول چویی می رود وبه او می گوید زمانی که می خواسته است پزشک قصر را بکشد افسرمین نیز در همان جا بوده و او نتوانسته این کار را بکند ، که پانسول چویی به او دستور می دهد که قبل از این که افسرمین برای منزل پزشک قصر نگهبان بگذارد کار نیمه تمام خود را تمام کند...

فرد یکبار دیگر برای کشتن پزشک قصر روانه ی خانه ی پزشک قصر می شود اما زمانی که به آنجا می رسد متوجه می شود که پزشک قصر خود ، خود کشی کرده است...

در همین هنگام یکی از بانوان آینده به سراغ بانو چویی و گیومیونگ می رود و اعلام می کند بانوی پزشکی می خواهد شما را ببیند ، بانو چویی و گیو میونگ که فکر می کنند او حتما یوئلی است به دیدار او می روند اما متوجه می شوند که او یانگوم است ، یانگوم به آنها اعلام می کند که قبل از خودکشی پزشک قصر از او نامه ای گرفته است و از همه ی توطئه های آنها آگاه شده است و به آنها اعلام می کند که می خواهد به آنها یک فرصت بدهد به شرط آنکه آنها طلب بخشش کنند...

بانو چویی هراسان به دیدار وزیر اوو می رود و به او اعلام می کند که یانگوم از پزشک قصر وصیت نامه ای  گرفته است...

هم چنین پانسول چویی و بانو چویی  به دیدار وزیر اوو می روند تا در مورد این موضوع تصمیم بگیرند که در آخر به این نتیجه می رسند که یانگوم دروغ می گوید زیرا اگر او چنین نامه ای داشت به ما مهلت نمی داد اما باز هم احتیاط را رعایت می کنند وافرادی را به منزلی که یانگوم در آن زندگی میکند می فرستند تا این نامه را پیدا کنند اما نامه هایی جز نامه های عاشقانه ی کنگ داگو به همسرش پیدا نمی کنند...

یانگوم به دیدار گیومیونگ می رود و از او می خواهد برای مدت کوتاهی به او اجازه دهد که به آشپزخانه قصر برگردد مانند زمانی که بانوی دربار آشپزخانه بود و از او می خواهد به احساسی که در قلبش وجو دارد عمل کند زیرا او متوجه شده است که او مانند بانو هن به بانوان آینده آموزش می دهد و دوست ندارد نسبت به گیومیونگ احساس نفرت داشته باشد ...

که گیومیونگ عصبانی می شود و به یانگوم می گوید که اتاق را ترک کند وبه بیرون برود اما یانگوم قبل از رفتن به او اعلام می کند این آخرین نشانه ی دوستی من با کسی بود که من تمام وقتم را با آن در آشپزخانه دربار صرف کردم...

گیومیونگ از یانگرو می خواهد به خانه ی پانسول چویی زیرا پانسول چویی و بانو چویی او را می خواهند ببینند ، در خانه ی پانسول چویی بانو چویی از یانگرو می خواهد  قصر را ترک کند زیرا پزشک قصر مرده است ویانگوم هم نمی تواند کاری بکند اگر تو قصر را ترک کنی ، زیرا او شروع به ترساندن تو می کند تا حقیقت را بگویی ، حال اگر می خواهی محاکمه نشوی و زندگی آرام وبا ثروتی داشته باشی قصر را ترک کن و من مراقب اوضاع هستم و پس از آرام شدن اوضاع تو را بر می گردانم...

و یانگرو آماده ترک کردن قصر می شود اما قبل از رفتن از  بانو چویی می خواهد که اجازه دهد با دایی اش خداحافظ کند که بانو چویی اجازه می دهد و یانگرو به خانه دایی اش می رود و متوجه می شود که مشاور وزیر اوو برای دیدن او به خانه ی دایی اش آمده است، مشاور وزیر اوو از یانگرو می خواهد که فردا صبح به دادستانی برود و هرچی که می داند بگوید که چطور بانو چویی مجبور کرد که مادر یانگوم سم بخورد و هم چنین بانو چویی قصد کشتن بانو هن را بوسیله هوانگ که صدف سمی خورده بود را داشته است و به هیچ عنوان نترسد زیرا او همه چیز را در دفتر داستانی آماده کرده است وهیچ اتاقی برای او نمی افتد و او با گفتن این حرف ها می تواند بانوی منشی های سلطنتی شود...

یانگرو که هنوز نمی داند چه تصمیمی بگیرد به دیدن یانگوم می رود...

خلاصه قسمت چهل و پنجم سریال جواهری در قصر

خاندان چویی که ازشکنجه رهایی یافته اند به زندان منتقل می شوند...

پانسول چویی و بانو چویی در این فکر هستند که چه اتفاقی باعث آزادی آنها شده است که گومیونگ می گویدکه آنها گفتند این فرمان ملکه بود و همه فکر می کردند یانگوم در این مدت توسط نگهبانان تنبیه می شود درحالی که در این مدت او در حال بررسی بیماری پادشاه بوده است...

که دراین حین پانسول چویی می گوید پس شما می گویید که زندگی ماحالا در دستان یانگوم است؟ که گیومیونگ می گوید حالا ...

وزیر اوو که فکر می کند یانگوم مرده است وقتی متوجه می شود او زنده است عصبانی می شود و علت زنده ماندن یانگوم را جویا می شود که به او اعلام می کنند به دستور ملکه یانگوم را آزاد کردند...

یانگوم که متوجه بیماری پادشاه شده است به همراه افسرمین به نزد ملکه می روند ، که ملکه از یانگوم می پرسد که بیماری پادشاه را تشخیص داده است؟...

که یانگوم می گوید: بله ، ما بر روی بیمارانی که در آنها علائم سرما خوردگی وجود داشت به دقت امتحان کردیم اما من فهمیدم که مسئله سرما خوردگی نیست زیرا علائم دیگری نیز در پادشاه دیده می شود که من با موفقیت دو فردی راکه علائم پادشاه را داشته اند باموفقیت درمان کردم...

ملکه از یانگوم می پرسد که اسم و علت این بیماری چیست و پادشاه چگونه به این بیماری مبتلا شده است که یانگوم اعلام می کند من بیماری را یافته ام اما اسم آن را نمی دانم...

دراین حین پزشک قصر اعلام می کند که می داند اسم این بیماری چیست و می گوید برای درمان پادشاه باید از شیرین بیان استفاده کرد که یانگوم سریعا مخالفت خود را اعلام می کند و می گوید برای درمان پادشاه باید از داروی یونگ دام ساگان استفاده کنیم...

به دستور افسرمین یکبار دیگر پادشاه رامعاینه می کنند که پس از معاینه پادشاه ، پزشک قصر هم چنان بر عقیده قبلی خود معتقد است و  پزشک جانگ نظر یانگوم را تایید می کند...

که در این حین وزیر اوو به دیدار ملکه می آید و از اوتقاضا می کند که حرف های یک پزشک ساده را قبول نکند و از تصمیم خود برگردد و از او می خواهد مراقب او و داروخانه سلطنتی باشد زیرا با این اقدام وضعیت او و داروخانه به خطر می افتد که ملکه تقاضای وزیر اوو راقبول می کند و معالجه پادشاه را به پزشک قصرمی سپارد...

که یانگوم اعتراض می کندو اعلام می کند یک تشخیص اشتباه روی سلامتی پادشاه مستقیما تاثیر می گذارد و اگر ما او را زودتر درمان نکنیم ازدردشکم رنج خواهد برد و هم چنین سنگینی نفس او را به سمت سکته می کشاند...

ملکه به دلیل شدیدتر شدن بیماری پادشاه سران قصر را جمع می کند و اعلام می کند که تشخیص یانگوم درست بوده است...

یانگوم در جلسه پزشکان استفاده از طب سوزنی در مناطقی را خواستار می شود که باعث مخالفت پزشکان قصر می شود اما با اصرار یانگوم این کار عملی می شود...

یانگوم که به دیدار یونسنگ رفته است توسط ماموران قصر به علت تجویز اشتباه دستگیرمی شود ...

یانگوم و افسرمین جانگ هو را دستگیر می کنند و به آن ها می گویند که پادشاه نمی تواند ببیند و علت را از آن ها جویا می شوندکه وزیر اوو دستور می دهد که افسرمین را زندانی و یانگوم رابه بیرون از قصر بیندازند...

که ناگهان ملکه  از راه می رسد و به یانگوم و افسرمین می گوید که من به شما اطمینان کردم چطور توانستید مرتکب چنین کار وحشتناکی شوید...

که یانگوم اعلام می کند من این کار را کردم تا مانع  کورشدن پادشاه شوم و به خاطر طب سوزنی نیست که بینایی او ضعیف شده بلکه این قسمتی از مراحل درمان است و از ملکه می خواهد که اجازه دهدخود او پادشاه را معاینه  کند(که باعث تعجب حاضرین می شود زیرا زن ها حق ندارند پادشاه را معاینه کنند)...

ملکه از یانگوم می پرسد که آیا می تواند پادشاه  را درمان کند یا نه ، که یانگوم ابراز تاسف می کند ومی گوید یک پزشک نمی تواند درمورد بیماری ضمانت دهد که ملکه می گوید پس تو قصد داری مرگ خود را به عقب بیندازی که یانگوم می گوید یک پزشک تلاش نمی کند زندگی خودش راقبل از بیمارش نجات دهد...

بانوچویی به نزد یانگوم و افسرمین می آید و اعلام می کند که  ملکه دستور داده است یانگوم پادشاه را معاینه کند و تا آن زمان افسرمین نیز در زندان حبس شود...

یانگوم شروع به معاینه پادشاه می کند...

یانگوم پس ازمعاینه به مطالعه کتاب ها می پردازد...

دراین حین بانوچویی یوئلی را فرا می خواند و ازیوئلی می خواهد که مقداری آرسنیک به عنوان دارو به پادشاه تجویز کند...

پس از رفتن یوئلی ، بانوچویی اعلام می کند تنها کسی که می توانسته آن ظرف را در آشپزخانه بگذارد خود یوئلی است و به همین دلیل مراقبی برای او می گذارد و متوجه ارتباط یوئلی با بانو پارک (بانوی سابق مشی های دربار) می شود...

دریکی از مراحل معالجه حال پادشاه وخیم تر می شود که این امر باعث زندانی شدن یانگوم می شود...

هم چنین بانوچویی و گیومیونگ نیز به علت خیانت دستگیر می شوند و به زندان انداخته می شوند...

یانگوم وافسرمین در زیر شکنجه هستند که ناگهان رییس کاردارها فرا می رسد و اعلام می کند که  ملکه دستور داده است یانگوم را آزاد کنید...

یانگوم را به نزد ملکه می برند و ملکه می گوید که حال پادشاه رو به بحران است به گونه ای که پزشک شین می گوید بیماری پوستی پادشاه خوب شده است و ملکه از یانگوم می خواهد کارخود را ادامه بدهد ویانگوم شروع به مداوای پادشاه می کند...

پس ازساعت ها تلاش یانگوم از پادشاه می خواهد که از خواب بیدار شود و چشمان خود را باز کند...