تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت هجدهم سریال امپراطور دریا

 

جانگ هوا با دیدن گونگ بوک و فهمیدن اینکه اون زنده است خشکش می زنه

 

 گونگ هم که تو این مدت حسابی دلش برا این دختره بلا و شیطون تنگ شده بوده زیر چشمی حواسش به اون هست ولی نمی زاره پر رو بشه

در همین حین هم داره یومون زاق اینا را چوب می زنه و همچنان آهنگ عشقولانه ای پخش می شه که قطعا سانسور خواهد شد

جانگ هوا از این اسکول می خاد که بره و سوجون را پیدا کنه که کار مهمی باهاش داره

ارباب ئی هم مشغول لذت بردن از زمان حاله که یه دفعه یومون خبر رسیدن گونگ و زنده بودن اون و به هم ریختن اوضاع ارباب ئی را می ده و به نوعی حال دعا را به هم می زنه

ارباب ئی می گه هر طوری هست باید یه جوری از این موقعیت جون سالم به در ببریم ما خیلی زحمت کشیدیم(منظورش خیلی دزدیه) تا به این موقعیت رسیدیم

بانو جمی هم داره نقشه طرح می کنه تا از آب گل آلود ماهی توپی بگیره

ارباب ئی همه افراد را به قصد برنامه ریزی برای فرار از رسوایی جمع می کنه

گونگ بوک که حالا دیگه بد رقم پته این بی شرم ها را رو آب ریخته برای گروه سول ماوقع را شرح می ده

 

سوجون برای جانگی جون می گه که ماجرای مرگ گونگ چی بوده و یومون چه کارا که نکرده و جانگی جونم تو دلش ۲۰۰۰ تا فحش بد و خوب به یومون می ده 

گونگ برای تازه کردن دیدار با جانگی جون و فرار از دست دل بی صاحبش قایمکی به دیدنش می یاد ولی غافل از اینکه افراد ئی اونو تعقیب کردن و......

بانو جمی به جانگهوا می گه تو باید فعلا به چوزو بری چون موقعیت برا عروسی و دامبیل و دامبو مناسب نیست و باید ارباب ئی را نجات بدیم

گونگ که با دیدن معشوقش حتی همین یه خورده کم دلش حال اومده می خاد بره که افراد ئی جلوشو می گیرن ولی اون می تونه فرار کنه. لازم به ذکره یومون دسته ای را هم فرستاده که جاسوسشون که رشوه گرفته را توی زندان بکشن که نمی تونن

تو همین حین یومون مشغول رشوه دادن به آقای وانگ که ظاهرا مسئول تحقیق از گروه ئی از جانب حاکم است می باشد

یون و هاجین زخم حاصله از نبرد گونگ با افراد ئی را پانسمان می کنند

ارباب جو تا می فهمه حاکم حکم بازرسی و تحقیق گروه ئی را صادر کرده هری می زنه زیر خنده و می گه من به وسیله این جریان انتقامم را از ئی می گیرم.

یومون به دنبال جانگهوا می یاد ولی می گن به چوزو رفته

ارباب جو به قصد در آوردن ته و توی قضیه می یاد پیش ارباب ئی ولی مگه اون بدجنس دم لا تله می ده نه بابا

ارباب سول از اینکه این تحقیق اینقدر به طول انجامید ناراحته و به گونگ می گه برو ببین چه خبره که ارباب جو را می بینه و اون تا می فهمه وانگ مسئول تحقیقه می گه بابا بیخیال اون تا حالا خیلی از ئی و اینا رشوه گرفته محاله بر خلاف اونا رای صادر کنه

ارباب ئی و بانو جمی در مورد عروسی یومون و جانگ و قضایا مششورت می کنن.

دختر ارباب به گونگ می گه اقای وانگ عاشق قماره و تا حالا خیلی سر این قضیه باخته اگه بتونی رو این موضوع مانور بدی می تونی شکستش بدی

اونم سریع میی یاد پیش استاد همه قمارباز های عالم و از اون می خااد تا با وانگ قمار کنه و اونو ببره تا .......

طی برنامه ای که اجرا می شه و نقشه ای و گونگی جون اینا طرح می کنن ارباب جو اون اقاهه را شکست می ده و طی نقشه بهش می گن تا ماه بعد باید بدهیتو بدی که اون می گه ندارم و قرار می شه به بانو چابی از دربار امپراطوری خبر بدن

تا از در می یاد بیرون گونگ جلوشو می گیره و بهش می گه من پیشنهادی دارم تا از این موقعیت نجات پیدا کنی (ولی پیشنهاد مطرح نمی شه و فیلم می ره برا سکانس بعدی)

مکان: خانه ارباب ئی

اقای وانگ به دییدن ارباب ئی می یاد و باهاش راجع به نقاشی و کارای قاچاق اونا و ... حرف می زنه و تهش می خاد بگه من به حاکم گزارش دادم . ارباب ئبب هم مخفیانه به افرادش دستور فرار می ده و برای فرار اماده می شن

جانگ هوا که حالا از چوزو برگشته تو راه با یومون مواجه می شه که می خاد دم رفتن باهاش صحبت کنه

در همین حین گونگ و بقیه از راه میی رسن و جنگی رخ می ده و یومون حسابی زخمی می شه ولی فرار می کنه

ارباب ئی و برو بچ هم از ترس جونشون بدون یومون فرار می کنن و حالا اون می مونه و یه بدون زخمی و خسته و بی کس

گونگ بوک بانو جمی که حالا دیگه همه دارایی هاای ارباب ئی را در دست گرفته در بازار می بینه

چه نگاهی به هم می کنن

یومون خودش را کشون کشون می رسونه خونه دوست دخترش و از حال مییره اونم می شینه به پرستاری اون

جانگ هوا مثل مورچه که یه جا عسل بریزی بو می کشه خودشو به اینجا می رسونه و اون دختره بهش می گه تو این همه سال که باهاش رفیقم خیلی دلم می خاست یه شب هم با من..... ولی اون هیچ وقت به من حتی نگاه هم نکرد خیلی دوس داشتم ببینم کی دلش را برده حالا فهمیدم!!!!!!!

جانگی هم که انگار با صلیب سرخ قرار داد داره هر کی مریض می شه می یاد به پرستاریش.

از طرف حاکم برای دستگیری یومون و ارباب ئی جایزه می زارن

بلاخره یومون به هوش می یاد و تا اونو می بینه قند تو دلش الاسکا می شه و .....

ولی جانگی می گه یومون جون منو از دلت بیرون کن.

آخه یکی نیس به این دختره ذلیل مرده بگه نونت نیس آبت نیس این همه راه اومدی تا صبح بیدار موندی پرستاریشو کردی تا بهش بگی منو از دلت بیرون کن!!!!!!!!!واقعا که

به هر حال این یومون که حالا موقع بد بیاریشه قصد فرار داره که گونگی جون می رسه

و می خاد بکشتش که جانگی نمی زاره و بهش می گه اون جونتو نجات داده تو نباید بکشیش

(قابل توجه همه دختر خانم هایی که ناز می کنن و با پا پس می زنن و با دست پیش می کشن)

حالا این وسط از یومون گفتن که منو بکش راحتم کن و از جانگی گفتن که نه گونگ بوک اونو نکش نههههههههههههههههههههههه

بر سر یومون چه خواهد آمد؟؟؟؟

گروه ئی چی می شه؟؟؟؟؟

 

خلاصه قسمت هفدهم سریال امپراطور دریا

 گفتیم که گروه تجاری ئی تمام تلاش خود را می کند تا سول پیانگ را به خاک سیاه بکشاند که در همین راستا امتیاز صادرات گوگرد نقره ای به تبت را هم از آن خود کردند.

ارباب ئی از یومون تقدیر می کند که توانسته امتیاز تجارت به تبت را از سول بگیرد

بانو جمی هم داره نقشه می کشه که همه تجار و همکاران سول پیانگ را به طرف خود بکشاند

در همین راستا با یکی از اونا دیدار می کند و با حقه های زنانه خود نظر اون تاجر احمق را به طرف خود جلب می کند

وقتی اوکی را از اون تاجره می گیرن حالا دیگه شیر می شن و افرادشونو می فرستن تا پولای بانو جامی از همکاران سول پیانگ را ظبط کنند.

بانو جمی و ارباب ئی در مورد نقشه هاشون با هم شور می کنند

سول پیانگ برای موفق شدن در کارش به ارباب جو پناه می بره تا برای امری به اون کمک کنه

بانو جانگ که حالا دیگه نمی تونه بدون گونگ زندگی کنه قصد داره که خودشو غرق کنه که یهویی یومون سر می رسه

و نمی زاره اون غرق بشه ولی جانگ از شدت ترس غش می کنه

یومون اونو به خونش می بره و دکتر براش می یاره و دکتر می گه عصبانیت رو قلبش اثر منفی گذاشته و اگه اینطوری پیش بره اون می میره

یومون تا صبح کنار بسترش می شینه و به عشق یه طرفه اش فکر می کنه.

وقتی جانگ به هوش می یاد یومون ماوقع را تعریف می کنه و می گه باید مراقب خودت باشی که جانگ می گه می دونم چه احساسی نسیت به من داری لطفا اونو از قلبت بیرون کن

بانو جمی که از نبود جانگ عصبانیه سر اون داد می زنه که کجا بودی و یومون پیشدستی می کنه و می گه اون شب پیش من بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شاخ های بانو جمی و اطرافیان در می یاد!!!!

بعدش هم بانو جمی می گه چه خوب حالا می تونین با هم ازدواج کنین!!!!!!

بانو جمی یومون را می یاره تو اتاق و بهش می گه من دوس دارم تو جزئ افرادم باشی و جانگ هم مثه دخترمه و خلاصه تا ته خط برین

یومون از موقعیت سو استفاده می کنه و در خلوت به جانگ می گه تو اگه زنم بشی من فلان می کنم و بهمان می کنم و هزار تا چیز دیگه ولی جانگ دلش.....

این دو تا هم دارن با هم اختلاط شبونه سر پست می کنن

یون تو حسه که یه دفعه یکی در دهنشو می گیره

چیییییییییییییی؟؟؟؟؟ گونگ تویی؟؟؟

خبر زنده برگشتن گونگ به ارباب می رسه و اون بی نهایت خوشحال می شه

هاجین اگه کسی بفهمه گونگ برگشته می کشمت!!!!!

گونگ به دیدن ارباب خراباتیش می یاد که از داغ گونگ چند وقته شبانروز مشروب می خوره و تو حسه

ولی اونو که می بینه شکه می شه و خلاصه خیلی با هم راچع مسایل پیش اومده بحث می کنن و نفشه هایی می کشن قرار می شه استاد راجع به تیر هایی که تو بار گونگ بود تحقیق کنه و یون هم راجع به یه نقاشی خیلی قیمتی

تحقیقات شروع میی شه

عصر اون روز همه برای جمع کردن بحث در مورد تحقیقات انجام شده جمع می شن

جانگ هوا که هنوز نمی دونه گونگ عزیزش زنده است داره با لباساش حال می کنه و اشک می ریزه

که یدفه این خروس بی محل سر میرسه و راجع به ازدواج اونو و یومون حرف ی زنه و قدرت دو طرف و ....

سوجون که ناقافلی گونگ را می بینه خشکش می زنه و می ترسه ولی بعد که حالش جا می یاد همه اتفاقا را برای دوستش تعریف می کنه و از جمله داستان ازدواج یومون و جانگ هوا

گونگ تا اینو می شنوه به محل استقرار جانگ می یاد که می بینه......

ناگهان نگهبان بانو جمی اون می بینه و می شناسه ولی گونگ در می ره

خبر به بانو جمی می رسه و حسابی تو ذوقش می خوره

اونم خبرو به یومون می ده و می گه تا اون پسره پته تونو رو آب نریخته کاری کنید.

گونگ و دوستاش برای عملی کردن نقشه شون و کامل نمودن تحقیقاتشون به شهر مرزی می یان

 از اون طرف افراد یومون تنها شاهد ماجرا را شبونه و تو بستر می کشن

بانو جمی و اطرافیان که حسابی ترسیدن در مورد این که چی کار کنن بحث می کنن

به جانگی می گن که گونگ بوکت زنده است و اونم......

گونگ بوک افراد خاطی این ماجرا را دستگیر می کنه و داره می ره تا به قانون تحویلشون بده

 و کسی که شاهد این ماجراست یومون است کسی که دوباره جانگ هوایی که به او جواب رد داده را در دیدار گونگ شیفته می بیند و این داغ دل او را تازه می کند

 او در قسمت بعدی برای جلوگیری از افشای اسرار شان چه می کند؟؟؟

با ما در هفته بعد همراه باشید.......

 

 

خلاصه قسمت شانزدهم سریال امپراتور دریا

خواندیم که هر دو گروه عازم شدن تا با
هر چه سریع تر رسونده بار حکومتی امتیاز عبور از تنگه را به دست بیارن ولی
گروه سول با بیماری دختر ارباب فعهلا تو درد سر افتاده.

و اما قسمت شانزدهم:

"جانگ بوگو سول"

بانو جمی که هنوز تو فکر حرفهای گونگ بوکه حسابی اعصابش به هم ریخته








سوجونگ می
یاد پیش پدرش ومی گه همه دارن رو اینکه گونگ می بره یا یومون شرط می بندن و من هم
رو گونگ شرط بستم.




ارباب جو
به موچانگ می گه تو بودی که به گروه سول گفتی راه بسته است و اون منکر می شه و
....







گونگ و
یومون به سلامتی از سفر بر می گردن و همگی می یان حاکم







 

حاکم پس
از خوندن نامه های تحویل گندم ها گروه ئی را به عنوان برنده حق عبور اعلام می کند.










بانو جمی
که حالا دیگه تو پوست خودش نمی گنجه به هر دری می زنه تا نقشهاش را اجرا کنه







ارباب ئی
از یومون تقدیر می کنه







و در جلسه
گروه ئی اون به عنوان رییس گروه انتخاب می شه







گروه
ارباب سول هم که حسابی از دست گونگ عصبانی هستن از ارباب سول می خوان تا اونو
تنبیه کنه ولی ارباب سول اونو به عنوان رییس کل اتنخاب می کنه که همه شاکی می شن
و....








یومون و
بر و بچ هم به میمنت پیروزی جشن !!!!! می گیرن







جانگهوا
داره تو تنهایی شب با خودش و گذشته چرتش حال می کنه که یه دفه







یومون می
یاد و به قول ما ایرونیا سوغاتی آورده است اونم چی؟؟؟؟ یه جعبه پر زیور آلات








ارباب سول
به گونگ بوک اسم جدیدی می ده و نام
خانوادگی خودش را هم روش می زاره کاپیتان جانگ بوگو









گروه
ارباب ئی دارن راجع به تجارتشون با هم بحث می کنن که یه دفه






کاپیتان
جانگ بوگو به عنوان رییس گروه ارباب سول وارد می شه







اینم
قیافه بر و بچ به هنگام دیدن اون با لقب جدیدش










گونگ بوک
داره تا بازار می ره که با توهین های اون پسره مواجه می شه و یه حال اساسی بهش می
ده






یک دفعه
یومون می رسه و وقتی گونگ بهش می گه ارباب تو رییس کل شده به افرادت یاد بده
رفتارشون خوب باشه حسابی اون پسره را می زنه






گونگ بوک
قصد داره یه بار تجاری به تبت ببره تا بتونه جبران شکست قبلی را بکنه بانو چیرینگ
می یاد تا بهش یه یادبود بهش بده






میون راه
پلیس جلوشونو می گیره تا بارشونو بازرسی کنه که توش تیر پیدا می کنن و اونا را به
جرم همکاری با شورشیان دستگیر می کنن ولی گونگ فرار می کنه تا بتونه آبروی گروه را
بخره که بعدا می فهمیم کار یومون بوده این ماجرا و همه مردان گروه سول را می کشن




و
گونگ بوک هم که تیر خورده بود تو بیابون ولو می شه و ظاهرا .....





بازرگانان
که پرچم گروه سول را می بینن باقیمانده بارشونو براش می یارن از جمله پیراهن خونین
جانگ بوگو





ارباب سول
هم یه سکته کوچولو می زنه






یون هم در
فراق یار سفر کرده حسابی گریه می کنه و از
ارباب می خواد که اجازه بده بره دنبال اون







خبر مرگ
گونک جانگ هوا را حسابی شوکه می کنه







باقیمانده لباس
افراد گروه به یاد آنها در مراسمی سوزانده می شه یون و جانگ در این مراسم دل آدم
را کباب می کنن






استاد
موچانگ هم که گونگ بوک را مثه پسر خودش دوست داشته شوکه می شه و می ره تو کما







بزرگترین
بازرگانی که با سول کار می کرده می یاد تا قراردادش را با اون به هم بزنه چون نمی
خواد دیگه ضرر کنه







ارباب سول
برای جبران مافات قصد داره دوباره گروهی را به رهبری یون به تبت بفرسته






از اون
طرف حاکم تبت نامه قدردانی برای گروه ئی داده و از اونا برای همکاری کمک گرفته







گروه سول
در حال آماده کردن مقدمات سفرن که یومون می یاد و می گه شما لازم نیست به این سفر
برین چون حاکم اونجا برای ما نامه داده.








در ذهن
این یومون موذی چی می گذره؟؟؟؟







همه چیز
به زیان گروه ارباب سوله و فعلا فقط دارن ضرر می کنن

 

در قسمت
بعدی می بینین:

 

به سر
گونگ بوک چی اومده آیا واقعا مرد؟



و یا؟؟؟؟؟