تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

قسمت 26 امپراطور دریا

 

 

چی ریانگ در مورد حضور بانو جمی در مقر می پرسه که رییس یو میگه اون در جلسه سرپرستها(هندو ها)  شرکت کرده . چی ریانگ میگه اون یک تبعیدیه چطور برگشته و رییس یو میگه اون به عنوان فرستاده از شیلا اومده و با فرماندار کاسه کوزه را یکی شده

در جلسه هندو ها گونگ بوک هم این دفعه حضور داره و بیشتر نگاه های فرستاده ها به گونگ بوکه (حالا چانگ گیوم خیلی از گونگ کینه داره) و چانگ گیوم خودش را معرفی می کنه و میگه من به دلیل ماموریت مهم که از طرف امپراطور اومدم  و به همکاری شما در این  رابطه نیاز دارم  که این سود بسیار خوبی نصیب بازرگانان یانگزو میکنه من دلم نمی خواست با بازرگانان یانگزو معامله کنم ولی این در خواست بانو جمی بود .

 

و بانو جمی هم در شروع صحبت تحمل نکرد و همون اول میگه که این جلسه سرپرستهاست چرا کسی که مقام پایینی داره در این جلسه شرکت کرده و ارباب جو هم میگه کاپیتان جانگ مسئول ناوگان حمل و نقل بازار یانگزو است و حتی مسئولیت سفرهای دریایی بازرگانان برای معامله با کشور های حارجی را به عهده داره  و همه سرپرستها با حضور او موافت کردند  بانو جمی میره سر اصل مطلب و میگه خانواده سلطنتی شیلا به دنبال یک تاجر چینی می گرده که ابریشم چند سال اونها را فراهم کنه و اگه شما بازرگان خانواده سلطنتی بشین نه تنها سود زیادی به جیب میزنید بلکه این شانش را پیدا می کنید که در شیلا هم تجارت خودتون را به راه بندازین . و بانو جمی مناقصه را شرط شرکت در این امر میزاره و میگه هر کی قیمت کمتری بده اون انتخاب میشه

بعد از جلسه چی ریانگ در مورد قصد بانو جمی می پرسه و گونگ بوک میگه اون به واسطه چانگ گیوم اومده و ارباب جو میگه اون می خواد تهیه کننده ابریشم خانواده سلطنتی را انتخاب کنه . انگار همین دیروز بود که او بر شکست شد و همه چیز را از دست داد ولی حالا دوباره وضعیتش را سرو سامان داده

ارباب سول به بانو جمی میگه که بازرگانان چینی زیادی در یانگزو هستند که اعتبارشون از بازرگانان شیلایی (کره ای) بشتره چرا شما می خواهید با شیلاییها کار کنید و بانو جمی میگه من نمی خوام این سود زیاد به چینیها برسه . من خیلی دوست داشتم با شما کار کنم ولی وقتی امتنا کردید نا امید شدم حالا هم اگه بخواهید کار کنید من به فرماندار بگم . اما ارباب سول میگه که من هنوز تصمیمی برای دادن قیمت نگرفتم و اگه این کار را بکنم باید وارد جنگ بشم و به نوعی دوباره دست رد به سینه بانو جمی میزنه 

بانو جمی در حال ترک مقرره که گونگ را میبینه و دوبار کل کل شروع میشه

بانو جمی : من نگران بودم  که تو در جنگ کشته شده باشی . اما انگار زنده موندی

گونگ بوک : من انتظار نداشتم  که شما به این زودی گروه تون را باز سازی کنید من را تحت تاثیر قرار دادید

بانو جمی : من هم همینطور از سرعت پیشرفتت که در جلسه سرپرستها شرکت کنی  ( تازه خبر نداره که گونگ چه مقامی را رد کرده در ارتش) من هنوز اون تحقیر که تو سر من آوردی را به وضوع به یاد دارم  . فراموش نکن که همیشه نگاه من دنباله تو است

یون هم سریعاً خودش را به مقرر میرسونه و به گونگ بوک میگه بانو جمی برای چی اومده . اون بد جور تحقیر شده حتماً دوباره یک توطئه در سر داره وگونگ بوک که فکر بانو جمی را خونده میگه اون قصد داره بین بازرگانان مناقشه برگزار کنه تا بینشون تفرقه بندازه  . همه بازرگانان می خواهند به هر وسیله ای پیروز بشوند و ممکنه بعضیها ضرر کنند و من اول باید در این مورد مطمئن بشم وببینم اوضاع چطور میشه و بعداً اقدامی می کنم . در همین حال مک بونگ میاید اونجا و بعد از احوال پرسی  واینها یون از سون جونگ میپرسه که مک بونگ میگه اون با دا بوک ازدواج کرده وبه زودی بچه دار می شند. گونگ بوک سوال ملیون دلاری را می پرسه

نقشه بانو جمی

گونگ بوک به ارباب سول میگه که بانو جمی خودش تهیه کننده ابریشم خانواده سلطنتی شده و قراره برای هر طاقه ده سکه بگیره . ارباب سول میگه همون طور که فکر می کردم هر کی توی این مناقصه پیروز بشه با بانو جمی معامله میکنه  نه خانواده سلطنتی  . بانو جمی ابریشم را به تا جایی که امکان داره ارزون می خره تا از این تفاوت قیمت سود بدست بیاره . من در این مناقصه شرکت نمی کنم  . در همین حال گونگ بوک میگه که ما باید توی این مناقصه شرکت کنیم . یک بازرگانان باید قادر باشه حتی با دشمن هم معامله کنه و من به خودم اجازه نمی دم که احساسات شخصیم در کارم دخالت کنم . ارباب سول  میگه تو می خواهی وارد معامله ای بشه که همه چیز را از دست بدی ؟ . گونگ میگه هدف عالی ما اینکه علاوه بر ژاپن با شیلا هم معامله کنیم این بهترین فرصت برای ماست تا یک پایگاه در شیلا تاسیس کنیم  .من هدف اصلیم اینکه که با چین و ژاپن و شیلا از طریق دریا معامله کنیم  . ژاپنیها مهارت کشتی سازیشون قوی نیست و نمی تونند از طریق دریا به جایی برند  . شیلا هم با چین تجارت میکنه ولی حجم کار ناچیزه . من هدفم اینه یک مسیر دریایی بین شیلا و ژاپن احداث کنم  و تجارت گسترده ای راه بندازم . این برای ما مهمه که در شیلا پایگاهی داشته باشیم

مقصود از امپراطور دریا (خدای دریا) گونگ بکه که با ایجاد مسیر دریایی سه گانه بین چین و ژاپن و کره(شیلا) خدمت بزرگی به مردم کرده و دلیل دیگر آن سرکوب کردند گروه بزرگ دزدان دریای (ارباب یی) و برقراری امنیت در این راهها بود

ارباب جو هم وسوسه میشه و می خواهد توی این مناقصه شرکت کنه و بری توی کار ابریشم و قیمت پیشنهادیش هم  هفت سکه است که به نظر خودش پایین ترین قیمته که در همین حال خبر میارند که ارباب  چون شش سکه پیشنهاد داده و ارباب جو آب روغن قاطی میکنه و خودش پیش بانو جمی میره

بانو جمی به ارباب جو میگه که مناقصه پانزدهم ماه بعده و اونموقعه بیا . ارباب جو  هم میگه بعد از اینکه شما تبعید شدین دولت همه دارایها و حجره هاتون را توقیف کرد و من همه اونها را خریدم و اگه شما بخواهید اونها را بهتون بر می گردانم ولی بانو جمی قبول نمی کنه و میگه باید در مناقصه شرکت کنی و این ملاقات ممکنه باعث سوء ظن بفیه بشه لطفاً از اینحا برین

چی ریانگ به پدرش میگه قیمت ابریشم 12 سکه برای هر طاقه شده اونهم بدون احتساب هزینه کارگر ارباب جو وارد می شه و از ارباب سول میپرسه که شما چند سکه  نظرته و ارباب سول میگه 12 تا . و ارباب جو میگه جمع کن بابا من هفت پیشنهاد دادم و ارباب چون هم شش تا پیشنهاد داده .اگه اینطور پیش بره من قیمت را پایین نمی یارم که قربانی حیله گری بانو جمی بشم

گونگ بوک تمام شب را فکر میکنه و بالاخره تصمیمی  میگیره

نیو چانگ در مورد  رقابت میگه و میگه دو نفر از کسانی که با ارباب سول کار می کنند تقاضای ملاقات با شما را دارند بانو جمی میگه تمام کسانی که می خواهد با من کار کنند برای شرکت در جلسه خبر کن ولی ارباب سول نباید چیزی در این مورد بفهمه من می خواهم دوباره یک شرکت تجاری جدید در یانگزو تشکیل بدم

ارباب جو نقشه بانو جمی را  به ارباب سول میگه و میگه که سرپرستها هم طرف بانو جمی را می گیرند ولی من به تو (رییس ارشد کمیته شیلایی) وفادار هستم  . گونگ بوک خطرات احتمالی این رویداد را به ارباب سول میگه و میگه ما باید کاری بکینم ارباب سول میگه سرپرستها طرف اون را گرفتن ما چه کار می تونیم بکنیم . گونگ بوک میگه من می تونم نظرشون را عوض کنم لطفاً بهم اجازه بدین

گونگ بوک دستور میده که تمام سرپرستها را برای شرکت در جلسه، خبر کنید .جلسه تشکیل میشه و ارباب سول علقش را بدست گونگ بوک میده و گونگ بوک میگه که این مناقشه ای که بانو جمی به پا کرده سرانجامی نداره و این فقط باعث تفرقه بین گروه ها میشه و این باعث شده که شما با پیشنهادهای غیر منطقی قیمت ابریشم را پایین بیارین .اینطور بانو جمی به هدفش که تشکیل گروه در یانگزو هست میرسه . بانو جمی خودش تهیه کننده ابریشم خانواده سلطنتی شده این فقط نامش مناقصه است اون صرفاً کسانی را انتخاب میکنه که بعداً حمایتش کنند و ما با این قیمتها فقط جیب اون را پر می کنیم و گونگ بوک به سیم آخر میزنه و میگه من تمام ابریشمهای شما را به قیمت ده سکه برای هر طاقه می خرم .اگه ما قراره با این معامله پایگاهی در شیلا داشته باشیم این پایگاه را در چین برای تمام بازرگانان شیلایی تاسیس می کنیم (وطن فروشی)

تمامی بازرگانان ابریشمهای خودشون را به مقرر ارباب سول میارند . رییس یو نگران وضعیت میشه و به چی ریانگ میگه ما باید جلوی این کار را بگیریم  ما نمی تونیم از عهد خرید این همه ابریشم با این قیمت بربیایم  ولی چی ریانگ میگه ما به گونگ بوک اعتماد کردیم  و راه دیگه ای نداریم

رییس موچانگ هم در این مورد به گونگ تذکر میده ولی گونگ بوک میگه حرف شکست را اصلاً نزن که من به هیچ وجه نمی خواهم توی این معامله شکست بخورم

گونگ بوک فکرهاش را میکنه و قیمت پیشنهادی خودش را می نویسه

فردا مقدمات جلسه مناقصه  انجام میشه(مکان هم همان مهمان خانه ای است که همه اشراف کامل بهش دارید) ولی هیچ کدام از سرپرستها در جلسه شرکت نکردند وبانو جمی بدجور غافلگیر میشه . در همین حال گونگ بوک به اونجا میاید و قیمت پیشنهادی خودش را به عنوان تنها کسی که در یانگزو ابریشم داره را به بانو جمی میده  و قیمت پیشنهادی گونگ 12 سکه است!

بانو جمی وقتی قیمت را میبینه میگه ما باید به سراغ بازرگانان دیگه ای بریم .چانگ گیوم میگه ما دیگه وقت نداریم و باید این معامله را قبول کنیم بانو جمی چطوری من وقتی ده سکه پیشنهاد دادم بیام 12 سکه بخرم اینطور خیلی ضرر می کنم .چون بانو جمی 1000 طاقه  ابریشم می خواهد . بانو جمی میگه ما باید با خود چینی ها معامله کنیم که نیو چانگ میاید اونجا و میگه گونگ بوک تمام ابریشم بازرگانان شیلای و چینی یانگزو را خریده و ارباب سول الان تنها کسیه که در یانگزو ابریشم داره

فقط ارباب سول اربیشم داره

چانگ گیوم پیش گونگ میاد و میگه که ما پیشنهاد شما را قبول کردیم و برید ابریشمها را آماده کنید

گونگ بوک در حال ترک محله که بانو جمی میاید سر راهشون

بانو جمی : من میدونم که تو نسبت به من کینه داری . اما این توی ذهن تو جا نمی گیره که همچین ریسکی بکنی و این بی احتیاطی را بکنی  .تو تمام ابریشم یانگزو را خریدی که فقط من را شکست بدی (بانو جمی نمی دونه که این پروسه برنامه ریزی شده بود نه مثل یوم مون در یک پروسه بی برنامه شکست خورد)

من همانطور که تو می خواستی ضرر بزرگی میکنم  .اما تو هم  از یک شکست بزرگ غذاب میکشی

گونگ بوک : من هرگز شکست نمی خورم

بانو جمی : تو با اون همه ابریشم می خواهی چه کار کنی ؟ حتماً تمام پولت را برای این کار سرمایه گذاری کردی ؟ حالا چه کار می تونی انجام بدی وقتی تمام پولت را ابریشم کردی

گونگ بوک : من می خوام با ژاپن معامله کنم  .اگه من ابریشم به ژاپن ببریم سود خیلی زیادی بدست میارم و در ضمن من یک پایگاه هم در شیلا تاسیس می کنم  و تجارت میان شیلا و ژاپن را شروع کنم. پس ما سود سرشاری بدست میارم .اتحاد بین بازرگانان یانگزو از بین نمیره

گونگ بوک از اونجا میره وبانو جمی که دوباره از گونگ رو دست خورده در حال منفجر شدنه

گونگ بوک به مقر بر میگرده وخبر موفقیت را به ارباب سول میده وارباب سول به گونگ بوک میگه حالا میتونی برای معامله با ژاپن و شیلا آماده بشی

ناوبانها و تعمیرکارانی که قراره برای ارباب سول کار کنند پیش گونگ بوک آورده می شند کاپیتان جانگ به گونگ بوک میگه اینها از شیلا اومدن و گونگ بوک می پرسه شما مال کدوم قسمت شیلا هستین ؟ که میگن ما از کشتی سازی چانگهی هستیم و اسم چانگهی که میاید گونگ بوک تحت تاثیر قرار میگیره و بدون هیچ حرفی میگه همه اونها برای ما کار می کنند

توضیح : چانگهی زادگاه گونگ بوک در شیلا بوده

 

بانو جمی داره به خودش میرسه که نیو چانگ خبر میاره کشتی که برنج برای پایتخت می برده  توسط دزدادن دریایی غارت شده بانو جمی که این روزها همش بد میاره میگه ما به اندازه کافی از دست اونها اذیت شدیم پس نیروی دریایی چه کار میکرده

بانو جمی پیش فرماندار میره و جالب اینکه جای چانگ گیوم در دفتر فرمانداری میشینه . بانو جمی میگه تو  میدونی از وقتی که فرماندار شدی چند تا کشتی توسط دزدان دریایی غارت شده اگه میسر دریایی پایتخت امن نباشه این برای ما ضرر خیلی بزرگیه .چانگ گیوم میگه اونها با اینکه مدت کمی سر کار اومدن ولی قدرتشان زیاده و افراد من توانایی سرکوب اونها را نداره و حتی چهار تا از کشتی های ما تصرف کردند  .چانگ گیوم که نگرانی بانو جمی را می بینه خبر از یک حمله گسترده برای سرکوب دزدان دریایی را میده و میگه که شما نگران نباشید

بانو جمی در حال ترک فرمانداریه که افراد فرماندار را میبینه که جونگ دال را دستگیر کردند و دارند می برند چانگ گیوم قضیه را می پرسه که سربازها میگن اون داشته کالاههای دزدی را می فرخته احتمالا با دزدان دریایی همکاری میکنه . بانو جمی دستور اوردن جانگ دال را به افرادش میده .در حین بردن جانگ به اتاق بانو جمی در مقرر ،  مک بونگ و سون جونگ ، جونگ دال را می بینند ولی خوب گونگ بوک توی موجینجو نیست که بهش بگن!

بانو جمی میره سر اصل مطلب و میگه که اربابت کجاست و جونگ دال میگه من از وقتی که یی سادو شکست خورد ارباب یی را ندیم و بانو جمی با زور سر نیز جونگ را حرف میاره و جونگ دال میگه که ارباب یی دوباره روبه کار سابق آورده و دزد دریای شده و در جزیره سوجوک پایگاه داره

 

بانو جمی به نیو چانگ میگه من می خواهم به ملاقات ارباب یی برم حالا که اون دزد دزیایی شده من می تونم از اون استفاده کنم برای این ملاقات آماده بشید و  فرماندار هم نباید چیزی در این مورد بدونه . و اخطار های نیو چانگ هم فایده ای نداره

جانگ دال به مقرر ارباب یی بر میگرده ولی رییس جانگ اون دستگیر میکنه و میگه تو چطور زنده برگشتی حتماً ما را فروختی یا نکنه قدرتت بیشتر از افراد فرماندار بوده و اونها را شکست دادی که جونگ دال میگه بانو جمی من را آزاد کرده

جونگ دال به ارباب یی میگه که بانو جمی می خواد شما را ببینه و به من گفت که این را به شما بگم و رییس جانگ میگه پس همه چیز ما را به اون گقتی و می خواد اون را بکشه که ارباب یی میگه ولش کن بانو جمی ما را لو نمی ده

ارباب یی شبانه به دیدن بانو جمی میره . و بهش میگه شما خیلی زود به وضعتون سرو سامان دادین بانو جمی میگه که من خیلی تلاش کردم تا باز به اینجا برسم و شما چرا به شیلا برگشتین و در چین نموندین . ارباب یی میگه من برای یک هدف بزرگ به شیلا اومدم و بانو جمی میگه نمی خواد بهم بگیم هدفتون چیه که من می دونم . بانو جمی میگه حال پسرم یوم مون چطوره که ارباب یی میگه اونهم بد نیست ولی من نمی دونم چی توی سرش میگذره ولی چیزی که معلومه اون یک شمشیر تیز توی قلبش نگه داشته و معلوم نیست کجا می خواد ازش استفاده کنه و بانو جمی من محلش را بهش گفتم و اونهم گردن گونگ بوکه

گونگ بوک یون را صدا میزنه و در ساحل از افقهای دور دست خودش میگه و میگه من می خواهم برم و یک میسر دریایی از چانگهی به ژاپن پیدا کنم  و  حتی یک کارخانه کشتی سازی توی چانگهی بسازم تو با من میایی که یون میگه می خوام بیام  ولی نمی تونم که در همین حال افراد یون خبر میارند که یک کشتی از بازرگانان یانگزو مورد حمله دزدان قرار گرفته و گونگ و یون سریع میرن ساحل  و می بیند که گروه خودشونه که غارت شدند

رییس یو به ارباب سول میگه که دزدان دریایی از ما قویتر بودند و همه کالاها را تصرق کردند اونها مسیر ما را هم میدونست و غافلگیرمون کردند

یوم مون و افرادش به جزیره بی گون حمله کرده واونجا را تصرف می کنند . و یوم مون این خبر را به ارباب یی میده و ارباب یی میگه که بانو جمی داره میاید اونجا و یوم مون میگه بانو جمی دیگه یک تاجر عادی نیست و الان هدفهای دیگه ای داره که باید حواسمون بیشتر جمع باشه

بانو جمی وارد میشه وجلسه شروع میشه . بانو جمی به پاس خدمات ارباب یی بهش یک مغازه در موجینجو میده ولی ارباب یی قبول نمیکنه بانو جمی میگه را  شما می خواهید دزد دریایی بمونید ؟

هدف بزرگ ارباب یی :

ارباب یی هم که کار یی سادو دیده بود الگو برداری میکنه  ومیگه من نمی خواهم بیام در موجینجو کار کنم چون اونجا تحت نظر شماست . من می خوام فدرتم را توسعه بدم و سواحل جنوب غربی شیلا را تحت کنترل و سلطه خودم در بیار و  کاری کنم که قدرت حکومت مرکزی نتونه در اونجا کاری بکنه و اگه این طور بشه می میتونم قدرتم را به ژاپن وچین هم توسعه بدم(ندای خود مختاری سر بده) اگه شما هم در این هدف بزرگ به من ملحق بشین سودی خوبی بدست میارید

 

نیو چانگ هنوز داره به بانو نگرانی خوش را میگه و  میگه که اگه کمک فرماندار نکیم همین روزهاست که از کار برکنار بشه و بانو جمی میگه من هر وقت احساس کنم چانگ گیوم دیگه بدردم نمی خوره ولش میکنم . من باید به ارباب یی ملحق بشم

رییس مو چانگ به ساحل میرسه و درباره افکار گونگ بوک می پرس و میگه شنیدم که یک کشتی توسط دزدان دریایی غارت شده از وقتی ما از شیلا رفتیم هیچ تغییر نکرده و افراد حکومت هم در سرکوب اونها ناتوانه . گونگ بوک میگه که من باید برم شیلا و خودم اونها را سرکوب کنم  . این دزدان دریایی بودند که باعث شدند من توی این سرنوشت تاسف بار قرار بگیرم پدرم به خاطر همین موضوع مرد و همین باعث هزار بدبختی دیگه برای من شده در واقع با این کار هم به هدفم که پیدا کردن مسیر دریایی بین شیلا و ژاپنه میرسم و هم انتقامم را میگیرم و رییس موچانگ هم میگه من هم باهات میام و کمکت میکنم

گونگ بوک به ارباب سول قضیه را میگه و از اون می خواد که بهش اجازه بده که با ماموران امنیتی بره وشیلا و دزدها را سرکوب کنه ارباب سول میگه دولت شیلا نتونسته ین کار را بکنه تو چطور می خواهی این کار بکنی گونگ بوک میگه که دزدان دریایی قویتر از ارتش یی سادو نیستند و ما با همین ماموران امنیتی می تونیم اونها را سرکوب کنیم  اگه ما دزدان دریایی سرکوب نشوند ما نمی تونیم به هدفمون برسیم . سرانجام ارباب سول قبول میکنه

مقدمات کار فراهم میشه و آموزش افراد شروع میشه که چی ریانگ میاید اونجا و میگه که من و پدرم تصمیم گرفتیم که به تو اعتماد کنیم ولی من احساس نگرانی می کنم . بین زندگی ترحم انگیز برده های که از شیلا میایند و کار مون من نگران سلامتی تو هستم  و زندگی تو برای من از همه چیز مهمتره

رییس موچانگ پیش گونگ بوک میاید ومیگه که ارباب جو هم تعدادی از ماموران و گلادیاتورهاش را به ما میده و ما فقط لازمه که راه بیوفتیم

گونگ بوک در حال تشریح نقشه به رییس موچانگه و میگه که اگه فرماندار اجازه بده من می خواهم یک پایگاه توی چانگهی بزنم و رییس موچانگ میگه که چانگ گیوم  که از افراد بانو جمیه فکر نکنم این اجازه را به ما بده ولی گونگ بوک میگه سرکوب دزدان دریایی به نفع بانو جمی هم هست چون اون به امنیت این مسیر به پایتخت نیاز داره . در همین حال هاجین وارد میشه و گونگ بوک میگه به بون موضوع را گفنی .هاجین میگه اون رفته به ماموریت و گونگ بوک بدون یون مجبوره بره

ارباب سول به بندر میره و آخرین توصیه ها را میکنه و به افرادش میگه شما باید مراقب فرمانده جانگ باشید و ارباب جو هم میگه ما به زودی در شیلا به شما ملحق میشیم پس باید حتماً موفق بشید

مسافرت آغاز میشه و کشتیها به راه میوفتند . دراه گونگ بوک به یاد گذشته ها و عذابهایی که کشیده میوفته

گونگ بوک افراد به موجینجو میرسند و در راه جانگهوا که حالا در موجینجو کار می کنه از جلوی گونگ بوک رد میشه ولی گونگ بوک اصلاً حواسش به جانگهوا نیست و از اونجا رد میشه و به دفتر فرماندار میره

خبر ورود گنگ بوک به موجینجو سریعاً به بانو جمی داده میشه

و گونگ بوک در راه فرمانداریه

 

قسمت بیست و هفتم  : رقابت با بانو جمی

 

قسمت 25 امپراطور دریا

یوم مون جانگهوا را از اونجا میبره ولی جانگهوا هنوز محو تماشای گونگ بوکه و دلش راضی به ترک اونجا نیست . گونگ بوک هم هنوز توی کف جانگهوا ست میاید بره دنبالش ولی سربازها سلسله وار سراغش میاند

یوم مون جانگهوا را به پشت اردوگاه می بره ولی جانگهوا هنوز هم توی کف مونده .سرانجام یوم مون و جانگهوا دو ترکه سوار یک اسب می شند و کمپ را ترک می کنند  . و گونگ اونها را گم می کنه و یوم مون اونجا را ترک کرده

 

فردا صبح کمپ تصرف میشه ولی  یی سادو کمپ را ترک کرده و جیم زده  . گونگ بوک هم میگه سریعاً یک گروه آماده کنید بریم دنبال یوم مون چون من دیدم یوم مون جانگهوا را با خودش برد و من مطمئنم (رجوع به علم غیب) که او به بندر یو سان میره . رییس موچانگ  میگه بندر یو سان هنور تحت کنترل افراد یی سادو است ولی گونگ تصمیم خودش را گرفته  و گروه تعقیب تشکیل میشه

یوم مون و جانگهوا یک ضرب تا صبح می تازند که در راه با یک گروه طرف می شوند و یوم مون یک تنه به اونها حمله میکنه (یوم مون یکی از نفرات لشکر حریفه) و چند نفری را میکشه و جانگهوا که خیلی نگرانه اوضاعه . دست یوم مون زخمی میشه و یوم مون هم که میبینه نفرات زیاده و کشتن اونها وقت گیره سوار اسب شده و سر اون را کج میکنه برمی گرده

یوم مون از دست سربازها فرار میکنه و سرانجام کنار یک رودخانه توقف می کنند

جانگهوا : خون ریزی دستون زیاد شده باید اول جلوی خونریزی را بگیریم

یوم مون : من خوبم شما نگران من نباش تو باید بدون من بری .برو به بندر یوسان ارباب اونجا منتظره

گونگ بوک و گروهش به گروهی که با یوم مون جنگیدن می رسند و رییس گروه میگه ما با فرمانده ارتش زیگینگ جنگیدیم ولی اون فرار کرد و گونگ بوک میگه یک زن باهاش نبود رییسه میگه بله یک زن باهاش بود و مهارت شمشیر زنی اون مرده خیلی خوب بود . اونها به طرف بندر یوسان میرفتند و یون میگه که صد در صد اون یوم مون بوده و گونگ بوک به سمت بندر به راه میوفته

یوم مون تنهایی دست خودش را پانسمان میکنه و جانگهوا فقط نظارگر اوضاع است

یوم مون : تو باید بری

جانگهوا : اگه من باید به بندر برم با تو میرم

یوم مون  : گونگ بوک من و تو را با هم دیده . اون حتماً دنبال ما اومده . اگه ما از این راه بریم گیر میوفتیم  . من به اون اجازه نمی دم که تو را جلوی چشمهای من بگیره . نو می خواستی که اون بیاد و نجاتت بده  . همچین چیزی هیچ وقت اتفاق نمی یوفته .اگه من قراره در حین فرار بمیرم اول اون را می کشم

جانگهوا : این کار را نکنید .چرا شما می خواهید بمیرید ؟ من فرمانده جانگ را فراموش میکنم . من سعی می کنم .خواهش میکنم با من بیاید

یوم مون : چقدر زمان باید بگذره تا تو اون را فراموش کنی . بانوی من تو هرگز اون را فراموش نمیکنی حتی در هنگام مرگ

این هنوز سرنوشته من که برای بدست آوردن تو نا امید و درمانده باشم .من برای این سرنوشت تاسف  می خورم  . من نمی تونم اون را ببخشم

جانگهوا : سر رییس

یوم مون : حتی اگه تو این جا را ترک کنی و بری پیش گونگ بوک من نمی تونم جلوت را بگیرم .اما تو بازرگان نظامی بودی و به ارتش زیگینگ کمک کردی .حتی اگه گونگ بوک از تو حمایت کنه نمی تونی به سلامت از این قضیه فرار کنی .برو به بندر .اگه ما الان از هم جدا بشم و نتونیم همدیگرا دوباره ببینیم  من در هنگام مرگ هم منتظر تو هستم  خواهشاً کوشه کوچکی از قلبت را برای من نجات بده .

 و یوم مون از اونجا میره و مستقر میشه

گونگ بوک و افرادش به محل مورد نظر می رسند  ویوم مون از پشت چاقو به دست آماده زدن گونگ میشه که یون میاید جلو و چاقو به دست اون می خوره و گونگ بوک و یوم مون مبارزه می کند که باز گونگ بوک یوم مون را میزنه ویوم مون که دستش زخمیه فرار میکنه

جانگهوا تنهایی به سمت بندر میره که به یاد گونگ بوک میوفته و بعد به یاد حرف یوم مون که می گفت نمی تونی گونگ بوک را فراموش کنی .جانگهوا هم اسب را گرد می کنه و بر میگرد (احتمالاً برای گونگ بوک) که در راه اراذل اوباش خفتش می کنند

جنگهوا در حالت تردید

تعقیب و گریز ادامه داره تا اینکه یوم مون به یک پرتگاه میرسه و راه فراری نداره افراد گونگ بوک هم سر میرسند و یوم مون هم خودش را تسلیم نمیکنه با اسب به پرتگاه می پره .گونگ سریع به لب پرتگاه میره واز اینکه یوم مون پریده خیلی ناراحت میشه(یا به خاطر اینکه یوم مون این کار را کرده یا به خاطر اینکه یوم مون را نکشته؟)

 

ارباب یی در ساحل منتظر یوم مونه که جونگ دال خبر میاره که درست بعد از اینکه شما رفتین ارتش وونینگ به کمپ حمله کرده و  همه جا تصرف کردندحتی کمپ اصلی را و ارباب یی که نگران یوم مونه ایندفعه کوتاه نمی یاد و میگه منتظر یوم مون می مونیم تا بیاد

 

گونگ بوک هنوز لب پرتگاه ایستاده که یون می یاد اونجا و میگه ما نمی تونیم اینجا یمونیم . یوم مون مرده واگه جانگهوا زنده باشه پیش تو میاید

 

راهزنان جانگهوا را با خودشون می برند که در راه گونگ بوک و افرادش را می بیند و قایم می شوند وجلوی تقلای جانگهوا را هم می گیرند (چشم یوم مون را دور دیدن)

جونگ دال و چان تیا لب ساحل در مورد اتفاق افتاده و آینده فلسفه بافی می کنند که یوم مون از آب زخمی میاید بیرون و به کشتی منتقل میشه و کشتی راه میوفته

  

یوم مون به هوش میاید و اولین چیزی که میگه در مورد جانگهواست که میگه جانگهوا کجاست و رییس جانگ  میگه اون نیومده و قلب یوم مون می شکنه وسریع با همین وضع میره روی عرشه ومیگه که باید کشتی را بر گردونیم و بریم سراغ جانگهوا و از این حرفها که ارباب یی میاید اونجا و میگه می خواهی کشتی را بر گردونی تا چه بشه . اگه اون اومده بود ، الان اینجا بود اگه کشتی را هم برگردونی نمی تونی اون را پیدا کنی  ولی یوم مون قبول نمی کنه تا ارباب یی دعواش میکنه ومیگه ما همه چیز را از دست دادیم و دوباره مثل قبلاً باید از صفر شروع کنیم و تو توی این وضعیت می خواهی به خاطر یک دختر  جونت را به خطر بندازی دیگه من را ناامید نکن

ارباب یی میره و یوم مون با نگاه به افقهای دور دست به تقدیر خودش لعنت می فرسته

گونگ بوک در کمپ به اتفاقات امروز فکر میکنه که رییس موچانگ خبر میاره که یی سادو را دستگیر کردیم . و گونگ میاید بیرون چادر  ومیگه او را باز کنید و بعد احترام به یی سادو دستور میده که او را به داخل چادر ببرین و به کمپ اصلی به فرمانده ارشد خبر بدین

 

گونگ بوک به داخل چادر میره و خودش را معرفی میکنه و یی سادو میگه تو محاصر ما بر کانال بزرگ را شکستی و کالا به چانگ ان رسوندی چطور یک بازرگان سرباز شده ؟ و گونگ بوک میگه بعد از شروع جنگ ماموران امنیت بازرگانان به دستور امپراطور به ارتش احضار شدن  .

و یی سا دو حرفهای به گونگ بوک میزنه که تاثیر عمیقی بر او میزاره و میسر زندگی او را عوض میکنه

یی سادو : و این تنها دلیلی که یک شیلایی بیاد وارد ارتش دولت تانگ بشه

گونگ بوک : این تنها دلیل من برای شرکت در این جنگ نبود . من  به خاطر امنیت و بالا رفتن سطح افرادمون و بازرگانان شیلای در چین این کار را کردم  . من برای دلیل شخصی و بدست آوردن افتخار این کار نکردم

یی سا دو : امنیت مردم شیلا در چین ؟ تو می فهمی که چه کار کردی به اسم یک کار بیهود و اشتباه ؟

من از نژاد کو گوریو هستم  .  تو فکر می کنی چرا ما با یک زبان صحبت می کنیم ؟ برای اینکه ما هم خون هستیم  چرا تو هنوز شمشیرت بر روی گردن هم خونت  نگه داشتی . تو برای یک  دلیل جزئی  و پوچ چیزهای بزرگی را از دست دادی .دلیلی که تو بهش میگی  امنیت مردم شیلا  در چین . دولت تانگ من را خائن تلقی خواهد کرد  اما من خائن نیستم  .این سرزمین متعلق به کوگوریو ست و من فقط سعی کردم تا سرزمینمان را پس بگیرم  که تو به عنوان یک سرباز تانگ اومدی و جلوی این دلیل بزرگ من را گرفتی . خوب به من گوش کن مهم نیست که دلیل بزرگی که تو ادعا میکنی داری چیه تو فقط سگ دولت تانگ هستی خوب در مورد اینکه برای کی پارس میکنی فکر کن

و فرمانده ارشد به اون جا میاید و یی سادو تحویل میگیره وبه چانگ ان می بره . گونگ بوک آخر شب به حرفهای یی سادو فکر میکنه و تصمیم خودش را میگیره 

فردا در مقر به پیروز شدگان در جنگ تبریک گفته میشه و ارباب سول هم میگه حالا که جنگ به خوبی تمام شده باید به فکر بازسازی گروه بیوفتیم و ارباب جو هم به مناسبت این موفقیت شب ضیافتی تشکیل میده

چی ریانگ متوجه ناراحتی گونگ بوک میشه و یون را صدا میزنه و در مورد ناراحتی اون می پرسه یون تمام قضیه را میگه و میگه که جانگهوا را جلوی چشم گونگ بردند و چی ریانگ ناراحت از این کار جانگهوا که فعلاً همه چیز به نفع جانگهواست

 

هاجین  از یون در مورد جانگهوا می پرسه که یون هم میگه اون و گونگ بوک تقدیری ندارند که به هم برسند و از این حرفها که هاجین میگه می دونستی که چی ریانگ هم به کاپیتان جانگ علاقه داره و یون هم تعجب میکنه و از این پیچیدگی بدش میاید و به هاجین میگه ببنین اگه تو هم من را اذیت کنی دیگه باهات کاری ندارم  و من با گونگ بوک فرق دارم و هاجین هم میگه اما من نگرانیم فقط به خاطره توهه که این یک احساس طبیعی وقتی که عاشق یک نفر باشی . هاجین میاید که بره که یون دستش را میگیره و میگه من هم نگرات تو بودم و هاجین میگه چقدر و یون هم میگه خیلی زیاد

فردا صبح فرمانده ارشد گونگ بوک را احضار می کنه و به اون میگه فرماندار به تو به پاس خدماتی که انجام دادی مقام فرماندهی ارتش  وونینگ (فرمانده ارشد ) را داده و  برو به جیانسو حکم را دریافت کن ولی گونگ بوک با توجه به حرفهای یی سادو از قبل تصمیم خودش(تصمیم کبری) را گرفته و میگه من نمی تونم این سمت را قبول کنم

 

ارباب جو وقتی این خبر می شنوه به گونگ بوک میگه تو چطور همچین مقامی را رد کردی این پست خیلی مهمی  که نه تنها برای ما بلکه به نفع تمام بازرگانان یانگزو هم هست و از ارباب سول می خواهد که یکی چیزی به گونگ بوک بگه که ارباب سول میگه این به گونگ بوک مربوطه و باید خودش تصمیم بگیره و چی ریانگ هم نگرانی خودش را به گونگ در مورد نپذیرفتن حکم فرماندار میگه

 

ارباب جو رییس موچانگ را احضار میکنه و میگه تو باید کاری کنی که گونگ از این تصمیمش پشیمون بشه ولی رییس موچانگ میگه این که چیزی نیست من هم تصمیم داشتم که وقتی جنگ تمام شد از این سمت کناره گری کنم . من بیشتر دوست دارم در مشرب سازی کار کنم

حال نوبت به یون (زلفعلی) رسیده که گونگ را راهنمایی کنه و بهش میگه خوب در مورد این چند سال که ما در  کشتی سازی ومزرعه پرورش اسب برده بودیم فکر کن ما جانشین فرمانده شدیم و تو حال می تونی فرمانده ارشد بشی چرا همچین چیزی را رد می کنه که گونگ بوک میگه من نمی خواهم به خاطر  دولت تانگ زندگیم را به خطر بندازم و تو هم میتونی خودت در این مورد تصمیم بگیری

 

تصمیم مهم

ارباب سول خودش شخصاً با گونگ صحبت میکنه و میگه ارباب جو درست میگه و یک شیلایی نمی تونه در چین این طور پیشرفت کنه که این مقام را بگیره این مقام بالایی که می تونی با اون بر بازرگانان حکومت کنی و ثروت زیادی بدست بیاری و حتی انتقامت را از بانو جمی بگیری چرا این مقام را رد کردی گونگ بوک میگه من تا بحال هیچ وقت فکر نکردم چرا باید زندگی کنم و برای چی باید زندگی کنم  من چند بار با مرگ مواجه شدم  من نسبت به کسانی که من را در این وضع قرار داد کینه داشتم  و فقط برای زنده موندن زندگی کردم و به هدفم در رندگی هیچ وقت فکر نکردم  . من با یی سادو رو در رو شدم و اون به من گفتم  مثل یک سگ برای دولت تانگ زندگی نکن  اگه من پاکدامنی و درستکاری در تجارت را از شما یاد گرفتم یی سادو هم به من درس داد که چگونه باید به عنوان یک شیلایی زندگی کنم  وارباب سول میگه  حال تو می خواهی چطور زندگی کنی ؟ و گونگ بوگ میگه دوبار به من درس بدین و ارباب سول میگه تو الان یک هدف و دلیل بزرگ پیدا کردی و من معتقدم که تو بزرگترین تجاری می شی که تا بحال زندگی کرده  و من اگه بتونم نقش یک کمک کنند به تو برای رسید به هدف را ایفا میکنم . من از تو حمایت می کنم

.

.

.

دو سال گذشت 

 

خوب دو سال از اون واقعه می گذره و ارباب سول گروهی را به سرپرستی گونک بوک به ژاپن می فرسته و ارباب جو برای مشارکت در این معامله پول قرض کرده و چون هنوز  گونگ بوک برنکشت ، نتونسته بدهی خودش را بده و طلبکارها حالش را می گیرند

 

ارباب جو پیش ارباب سول که لباس جدیدی پوشیده  میره و میگه تو گفتی اگه با ژاپن کار کنیم  سود خوبی به جیب میزنیم و من هر چی داشتم برای این کار گذاشتم پس چرا بعد از این همه مدت کشتی اونها بر نکشته . اگه کشتی بر نگرده من همه چیزم و مشرب سازی را از دست می دم و ارباب سول هم میگه من سرمایه زیادی روی اینکار گذاشتم .ارباب سول یون را هم احضار میکنه و بهش میگه من شنیدم که تو به واحد بندر منتقل شدی . کاپیتان جانگ با گروه رفته ژاپن اما هنوز بر نگشته می خواهم ازت موضوع را پیگیری کنی و یون هم میگه من خودم پیگیر قضیه هستم چون ناخدای یک از کشتیها که با ژاپن کار میکنه بهم گفته فقط کشتیهای که جواز دارند می توانند با ژاپن کار کنند و اگه کسی جواز نداشته باشه توقیف میشه و  شما نگران نباشید من پیگیر اوضاع هستم

یون از هاجین در مورد اوضاع می پرسه و هاجین میگه مشکل ما برکشت کشتی و بازرگانانمان است و چرا تو ناراحتی و به نظر میایی لاغر شدی .حقوق این ماه را هم نگرفتی چرا می خواهی توی ارتش ونینگ بمونی . یون هم میگه پول که مسئله نیست (پله های ترقی مهمه) شایعه شده که قراره فرمانده جدیدی منصوب کنند  و من به پاس این خدماتی که انجام دادم احتمال داره که به عنوان فرمانده منصوب بشم

به مو جینجو میریم جایی که دو سال گذشته و بانو جمی دوباره به سر و وضعش سامان داده و با تلاشهای او چانگ گیوم به مقام فرمانداری مو جینجو رسیده 

مک بونگ برای بانو جمی خبر میاره که چانگ گیوم  فرماندار جدید مو جینجو شده بانو جمی ( حالا سیمای جدیدی پیدا کرده)(دو سال گذشته) (افتاب گیر زده) میگه بله که فرماندر شده چون نتیجه تلاش من توی این دوسال بوده و در همین حال چانگ گیوم میاید اونجا برای عرض ارادت و بانو جمی به استقبالش میره .

و چانگ گیوم با این مقام

چانگ گیوم میگه که اگه من این مقام را بدست آوردم فقط به خاطر تلاشهای شماست و ....  ..... و حالا شما هر کاری که به من بگین من انجام میدم و بانو جمی میگه فعلا لازم نیست کاری بکنی تو باید اول خودت را مطرح کنی تا برگردی به پایتخت و سمت مهمتری بگیری . چانگ گیوم در مورد جانگهوا می پرسه که بانو جمی میگه از وقی یی سادو شکست خورده اون و یوم مون ناپدید شدند

توضیح : فعلاً کسی از جاتگهوا و یوم مون و ارباب یی خبری نداره

بعد از جلسه نیو چانگ به بانو جمی در مورد جاهایی که باید با اونها کار کنند حرف میزنه ولی بانو جمی میگه من می خواهم دوبار با چین کار کنم . نیو چانگ میگه با اون اتفاقات امکانش هست و بانو جمی میگه باید کاری کنیم که امکان پذیر بشه و فرماندار ادم اون طوری نیست که بتونه کمک کنه و باید یک نفر را پیدا کنیم  که بخوبی از ما حمایت کنه

کشتی ارباب سول از ژاپن بر می گرده و همه صحیح و سالم به مقرر می روند  و خبر موفقیت امیز بودن ماموریت را میدهند

رییس موچانگ در مورد سختی سفر میگه وچی ریانگ میگه که گونگ بوک کشتی گشت مرزی ژاپن را تعمیر کرد تا اجازه  ورود به ژاپن را گرفت و گونگ بوک میگه میسر دریایی تا ژاپن خیلی ناهمواری داره و ژاپنیها هم این مهارت ندارند که کشتیهای محکم بسازند و برای همینه که اونها نمی تونند با کشتی جایی برند واگه ما بتونیم مرتب به اونجا بریم سود خوبی می تونیم بدست بیاریم و من می تونم یک میسر ابی خوب برای این کار پیدا کنم و ارباب سول هم قبول میکنه  

رفقای قدیمی هم مجلس عیش و نوش میزارند و یون میگه فرمانده جدید از چانگ ان اومد و تنها برتری که نسبت به من داره اصلیت چینیشه و اونها شش ماه حفوق بهمون ندادن و می خواهند اینطور سربازهاس خارجی را بندازند بیرون رییس موچانگ میگه خوب چون دیگه نیازی به ما ندارند تو هم بهتره بیای پیش ما و با ما کار کنی ولی یون میگه یک مرد هیچ وقت از هدفش دور نمیشه

ارباب هوانگ تاجر بزرگ مینگزو  طی نامه ای چی ریانگ را برای پسرش خواستگاری می کنه و ارباب سول هم به چی ریانگ میگه که پسر ارباب هوانگ ادم خوب و ادیب وفاضل و لازم و ... و... و همچین موقعیتی ممکنه دیگه گیر تو نیاید ولی چی ریانگ میگه من کس دیگه را دوست دارم و می خواهم با او ازدواج کنم و همه قضیه را به ارباب سول میگه

ارباب سول هم گونگ بوک را احضار میکنه وبهش میگه چند سال اومدی چین وگونگ بوک میگه  شش سال و ارباب سول میگه خوب دیگه الان وقتشه که سر و مون بگیری و برات زن بگیرم تا آدم بشی . گونگ بوک میگه من هنوز کارهایی دارم که باید برای گروه انجام بدم هنوز به ازدواج فکر نکردم  ارباب سول میگه که چی ریانگ یک درخواست ازدواج داشته که رد کرده و اون به تو علاقه داره  اگه تو بخواهی من هم دلم می خواد که شما ها به هم برسین

گونگ میاید توی حیاط فکرهاشو را میکنه

چی ریانگ بد بخت هم توی اتاقش داره با هزار امید و آرزو برای گونگ بوک لباس میدوزه که گونگ بوک میاید اونجا

چی ریانگ : من داشتم برای تو لباس می دوختم  .چون مهارت دوزندگی من زیاد نیست نمی دونم که کی تمامش می کنم

چی شما را این وقت شب اینجا اورده ؟

گونگ بوک : من اینجا اومدم چون فکر کردم بهتر این را به شما بگم

چی ریانگ : پدرم همه چیز را به شما گفته ؟ من احساسم را بهش گفتم و جواب رد دادم  .من نمی خواهم این را به شما تحمیل کنم

گونگ بوک : شما نباید من را در قلب خودتون جا بدین . شما باید با کسی که فقط به شما علاقه داره ملاقات کنید

چی ریانگ : من می دونم که شما نمی تونید جانگهوا را فراموش کنید  اما شما باعث شدید من که فقط به تجارت علاقه داشتم  دوزندگی بکنم و لباس بدزوم  . وقتی زمان گذشت و خاطرها از یاد رفتند شما جای کوچکی در قلبتون برای من خواهید داشت . من تا اون موقع صبر می کنم   . من دلم می خواد شما را ببینم اگه اتفاقی نیوفته . لطفاً بهم این اجازه را بدین

گونگ ناراحت میاید بیرون

و چی ریانگ ناراحت از این کار گونگ بوک اشک میریزه

فردا صبح بانو جمی در راس یک هیئتی به مقر ارباب سول در یانگزو میاید

 

 

 

قسمت بیست و ششم : سفر به موجینجو

 

خلاصه قسمت 24 امپراطور دریا

یوم مون و افرادش زودتر به اردوگاه میرسند و بعد از بررسی اوضاع طی یک عملیات ضربتی ارباب یی و جانگهوا را نجات میدند و از اونجا خارج می کنند ولی در این حین جانگهوا نگران یوم مونه که چرا اون نمی یاید و با اصرار جونگ دال اونجا را ترک می کنه

بعد از مدتی نیروهای کمکی هم میرسند و پشت سر اونها گونگ بوک هم میرسه و گونگ بوک بدون مقدمه به سراغ یوم مون میره . و باز برای بار چندم بر طبق عرف فیلم یوم مون شکست می خوره و از اونجا فرار می کنه و گونگ با نامردی از پشت با تیر اون را میزنه ولی نمی زاره کسی دنبالش بره (خبر نداره که یوم مون جانگهوا را نجات داده)

بعد از این اتفاق یون از اینکه گونگ بوک نذاشته دنبال یوم مون بره و اون را بکشه (پهلوان ننه) خیلی نارحته و جالب اینکه تنها 6 نفر توی این مبارزه کشته شدن و گونگ بوک میگه اگه اونها اینطور جان خودشان برای تهیه کالا به خطر انداختند معلوم میشه که ارتش یی سادو نیاز مبرم و ضروری به تجهیزات دارند و ما باید سریع به یانگزو بر گردیم و این را گزارش کنیم

حضرات در کمپ نگران یوم مون هستند که یوم مون و رییس جانگ به کمپ وارد می شوند ولی یوم مون که دیگه ضعیف شده از حال میره و جانگهوا و ارباب یی چقدر ناراحت می شوند و ارباب یی دستور میده که یوم مون به چادرش ببرند و براش دکتر بیارند

رییس جانگ به ارباب یی میگه که تیر به نقطه حیاتی یوم مون نخورده و زندگیش در خطر نیست و ارباب یی نفس راحتی می کشه و رییس جانگ میگه که گونگ بوک بود که به طرف یوم مون تیر انداخت و اون به عنوان فرماندهی در ارتش وونینگ رسیده ارباب یی میگه ما باید وفتی که می تونستیم اون را می کشتیم و ما باید هر چه سریعتر کالاهایی را که توقیف شدن فراهم کنیم و آماده باشین که صبح زود راه بیوفتیم

جانگهوا به چادر یوم مون میره :

جانگهوا : شما بیدار شدین؟

یوم مون(اول از همه چیز بعد از بیداری) : ارباب سالمه ؟

جانگهوا : بله

و یوم مون میره سراغ مشرب

یوم مون : بعد از اینکه کمپ وونینگ را ترک کردی فرمانده جانگ اومد اونجا

و جانگهوا ییهو ته دلش خالی میشه ( همراه با آهنگ سکانسهاش) و یوم مون هم می فهمه

یوم مون : می خواهی بدونی چه اتفاقی براش افتاد ؟

تو وقتی به من نگاه می کنی نگاهت بی فروغه نسبت به من ولی وقتی اسم اون میاید منقلب می شی . پس چرا می خواهی اینجا بمونی ؟ من بهت گفتم که از اینجا برو . چرا موندی؟

جانگهوا : من سرنوشتم را با زندگی فرمانده جانگ مبادله کردم .من سر قولم به شما هستم .

یوم مون خیلی ناراحت میشه و جرعه ای دیگه میره بالا

یوم مون : من جنگ را به گونگ بوک باختم و ژنرال وانگ را از دست دادم و نتیجه اش این بود من تقریباً مرده بودم

از این زمان به بعد من با خودم عهده کردم که گونگ بوک را با دستهای خودم بکشم ولی من شکست خوردم و مجبور شدم فرار کنم

من نمی خواهم …. دیگه از تو نمی خواهم اینجا را ترک کنی حتی اگه تو هم بخواهی من نمیزارم بری

تو گفتی می خواهی زن من بشی ؟ حتی اگه گونگ بوک تنها مردی باشه که توی قلبته

حتی اگه کالبد خالی بدنت تمام چیزی باشه که داشته باشم هرگز نمیزارم بری . من هرگز کاپیتان جانگ را نمی بخشم کسی که من را توی این وضعیت تاسف بار انداخت

بانو جمی بعد از قبول کردن دستور یی سادو میگه ما دیگه دلیلی نداره اینجا بمانیم چون دستور یی سادو را پذیرفتیم باید هر چه سریعتر به شیلا برگردیم و دستور آماده شدن مقدمات کار را میده و از چانگ گیوم در مورد نوع روشوه ای که باید به بازرس کل داده بشه می پرسه وچانگ گیوم میگه اون به اشعار مصور و نقاشی زو فانگ علاقه داره و بانو جمی دستور تهیه کالاهای مذکور را تحت هر شرایطی میده

سون جونگ که دلش نمی خواد به شیلا برگرده بدون اینکه به کسی چیزی بگه ناپدید میشه و پدرش هم در این راستا دنبالش می گرده

سون جونگ به عنوان نیروی تازه وارد درحال آموزش دیدنه که کاپیتان جانگ میاد اونجا وقتی اون را میبینه یک گوشه ای میارد و باهاش حرف میزنه

سون جونگ میگه من میخواهم مثلا شما وارد ارتش بشم وافتخار آفرینی کنم که پیش شما باشم ولی یون اون را دعوا میکنه که تو حتی یک شمشیر هم در دستت نگرفتی و اینطور می خواهی بری جنگ و در همین حال پدر سون جونگ میاید اونجا و بالاخره با توصیه گونگ بوک قضیه فیصله پیدا میکنه و مک بونگ سون جونگ را میبره . بعد از رفتن اونها یون به گونگ بوک میگه که کی جنگ تمام میشه و من از ارباب اجازه بگیرم و با هاجین ازدواج کنم و بچه دار بشم و … و…وووو … که خبر میارند که در ساحل یک گروه بازرگانان نظامی که برای یی سادو کار می کردند دستگیر شدند و از اونها مقدار زیادی سر تیر و اسلحه پیدا کردم و گونگ بوک سریع میره بندرگاه

بانو جمی با سیمایی جدیدی میاید و به سرپرستها در مورد برگشتن به شیلا حرفهایی میزنه و میگه که من اول میرم و شما بعداً (یک ماه) میاید

بانو جمی

بانو جمی به ساحل میره ولی در ساحل جلوش گرفته میشه و گفته میشه که فعلاً بندر تعطیله و هیچ کشتی حق تردد نداره . و بانو جمی عصبانی میشه و میگه این مسخره بازیها چیه ما مالیات را دادیم واجازه گرفتیم و با فریادمیگه برو بزرگترت را بگو بیاید و از شانس بانو جمی گونگ بوک میاید اونجا

گونگ بوک و یون به بانو جمی میگن که فرماندر دستور تعطیلی بندر را داه و گروه ارباب وانگ قصد ترانزیست اسلحه برای یی سادو را داشتند و تا وقتی که تحقیقات تمام نشه هیچ کسی حق ترک یانگزو را نداره

بانو جمی به مقرر بر میگرده و نیو چانگ میگه که شما باید در رابطه تان با یی سادو بازبینی کنید و دستورش را رد کنید ولی بانو جمی نمی تونه از قولی که یی سادو بهش داده بگذره

بانو جمی فکرهاش را می کنه و میگه اگه ما نمی تونیم با کشتی تجاری از اینجا بریم باید خودمان یک کشتی نظامی پیدا کنیم و اگه به وزیر حمل و نقل (ترابری) رشوه بدیم بدست آوردن یک کشتی نظامی زیاد سخت نیست

مقدمات کار فراهم میشه و با وزیر مربوطه حرفهای لازم زده میشه . بعد توافق و پایان مذاکرات در حین بیرون رفتن اربا جو که معمولا در اون مهمان سرا حضور موثره داره افراد بانو جمی را با وزیر مربوطه را میبینه