چی ریانگ در مورد حضور بانو جمی در مقر می پرسه که رییس یو میگه اون در جلسه سرپرستها(هندو ها) شرکت کرده . چی ریانگ میگه اون یک تبعیدیه چطور برگشته و رییس یو میگه اون به عنوان فرستاده از شیلا اومده و با فرماندار کاسه کوزه را یکی شده
در جلسه هندو ها گونگ بوک هم این دفعه حضور داره و بیشتر نگاه های فرستاده ها به گونگ بوکه (حالا چانگ گیوم خیلی از گونگ کینه داره) و چانگ گیوم خودش را معرفی می کنه و میگه من به دلیل ماموریت مهم که از طرف امپراطور اومدم و به همکاری شما در این رابطه نیاز دارم که این سود بسیار خوبی نصیب بازرگانان یانگزو میکنه من دلم نمی خواست با بازرگانان یانگزو معامله کنم ولی این در خواست بانو جمی بود .
و بانو جمی هم در شروع صحبت تحمل نکرد و همون اول میگه که این جلسه سرپرستهاست چرا کسی که مقام پایینی داره در این جلسه شرکت کرده و ارباب جو هم میگه کاپیتان جانگ مسئول ناوگان حمل و نقل بازار یانگزو است و حتی مسئولیت سفرهای دریایی بازرگانان برای معامله با کشور های حارجی را به عهده داره و همه سرپرستها با حضور او موافت کردند بانو جمی میره سر اصل مطلب و میگه خانواده سلطنتی شیلا به دنبال یک تاجر چینی می گرده که ابریشم چند سال اونها را فراهم کنه و اگه شما بازرگان خانواده سلطنتی بشین نه تنها سود زیادی به جیب میزنید بلکه این شانش را پیدا می کنید که در شیلا هم تجارت خودتون را به راه بندازین . و بانو جمی مناقصه را شرط شرکت در این امر میزاره و میگه هر کی قیمت کمتری بده اون انتخاب میشه
بعد از جلسه چی ریانگ در مورد قصد بانو جمی می پرسه و گونگ بوک میگه اون به واسطه چانگ گیوم اومده و ارباب جو میگه اون می خواد تهیه کننده ابریشم خانواده سلطنتی را انتخاب کنه . انگار همین دیروز بود که او بر شکست شد و همه چیز را از دست داد ولی حالا دوباره وضعیتش را سرو سامان داده
ارباب سول به بانو جمی میگه که بازرگانان چینی زیادی در یانگزو هستند که اعتبارشون از بازرگانان شیلایی (کره ای) بشتره چرا شما می خواهید با شیلاییها کار کنید و بانو جمی میگه من نمی خوام این سود زیاد به چینیها برسه . من خیلی دوست داشتم با شما کار کنم ولی وقتی امتنا کردید نا امید شدم حالا هم اگه بخواهید کار کنید من به فرماندار بگم . اما ارباب سول میگه که من هنوز تصمیمی برای دادن قیمت نگرفتم و اگه این کار را بکنم باید وارد جنگ بشم و به نوعی دوباره دست رد به سینه بانو جمی میزنه
نقشه بانو جمی
گونگ بوک به ارباب سول میگه که بانو جمی خودش تهیه کننده ابریشم خانواده سلطنتی شده و قراره برای هر طاقه ده سکه بگیره . ارباب سول میگه همون طور که فکر می کردم هر کی توی این مناقصه پیروز بشه با بانو جمی معامله میکنه نه خانواده سلطنتی . بانو جمی ابریشم را به تا جایی که امکان داره ارزون می خره تا از این تفاوت قیمت سود بدست بیاره . من در این مناقصه شرکت نمی کنم . در همین حال گونگ بوک میگه که ما باید توی این مناقصه شرکت کنیم . یک بازرگانان باید قادر باشه حتی با دشمن هم معامله کنه و من به خودم اجازه نمی دم که احساسات شخصیم در کارم دخالت کنم . ارباب سول میگه تو می خواهی وارد معامله ای بشه که همه چیز را از دست بدی ؟ . گونگ میگه هدف عالی ما اینکه علاوه بر ژاپن با شیلا هم معامله کنیم این بهترین فرصت برای ماست تا یک پایگاه در شیلا تاسیس کنیم .من هدف اصلیم اینکه که با چین و ژاپن و شیلا از طریق دریا معامله کنیم . ژاپنیها مهارت کشتی سازیشون قوی نیست و نمی تونند از طریق دریا به جایی برند . شیلا هم با چین تجارت میکنه ولی حجم کار ناچیزه . من هدفم اینه یک مسیر دریایی بین شیلا و ژاپن احداث کنم و تجارت گسترده ای راه بندازم . این برای ما مهمه که در شیلا پایگاهی داشته باشیم
مقصود از امپراطور دریا (خدای دریا) گونگ بکه که با ایجاد مسیر دریایی سه گانه بین چین و ژاپن و کره(شیلا) خدمت بزرگی به مردم کرده و دلیل دیگر آن سرکوب کردند گروه بزرگ دزدان دریای (ارباب یی) و برقراری امنیت در این راهها بود
ارباب جو هم وسوسه میشه و می خواهد توی این مناقصه شرکت کنه و بری توی کار ابریشم و قیمت پیشنهادیش هم هفت سکه است که به نظر خودش پایین ترین قیمته که در همین حال خبر میارند که ارباب چون شش سکه پیشنهاد داده و ارباب جو آب روغن قاطی میکنه و خودش پیش بانو جمی میره
چی ریانگ به پدرش میگه قیمت ابریشم 12 سکه برای هر طاقه شده اونهم بدون احتساب هزینه کارگر ارباب جو وارد می شه و از ارباب سول میپرسه که شما چند سکه نظرته و ارباب سول میگه 12 تا . و ارباب جو میگه جمع کن بابا من هفت پیشنهاد دادم و ارباب چون هم شش تا پیشنهاد داده .اگه اینطور پیش بره من قیمت را پایین نمی یارم که قربانی حیله گری بانو جمی بشم
بانو جمی داره به خودش میرسه که نیو چانگ خبر میاره کشتی که برنج برای پایتخت می برده توسط دزدادن دریایی غارت شده بانو جمی که این روزها همش بد میاره میگه ما به اندازه کافی از دست اونها اذیت شدیم پس نیروی دریایی چه کار میکرده
نیو چانگ هنوز داره به بانو نگرانی خوش را میگه و میگه که اگه کمک فرماندار نکیم همین روزهاست که از کار برکنار بشه و بانو جمی میگه من هر وقت احساس کنم چانگ گیوم دیگه بدردم نمی خوره ولش میکنم . من باید به ارباب یی ملحق بشم
خبر ورود گنگ بوک به موجینجو سریعاً به بانو جمی داده میشه
و گونگ بوک در راه فرمانداریه
یوم مون جانگهوا را از اونجا میبره ولی جانگهوا هنوز محو تماشای گونگ بوکه و دلش راضی به ترک اونجا نیست . گونگ بوک هم هنوز توی کف جانگهوا ست میاید بره دنبالش ولی سربازها سلسله وار سراغش میاند
جونگ دال و چان تیا لب ساحل در مورد اتفاق افتاده و آینده فلسفه بافی می کنند که یوم مون از آب زخمی میاید بیرون و به کشتی منتقل میشه و کشتی راه میوفته
فردا در مقر به پیروز شدگان در جنگ تبریک گفته میشه و ارباب سول هم میگه حالا که جنگ به خوبی تمام شده باید به فکر بازسازی گروه بیوفتیم و ارباب جو هم به مناسبت این موفقیت شب ضیافتی تشکیل میده
خوب دو سال از اون واقعه می گذره و ارباب سول گروهی را به سرپرستی گونک بوک به ژاپن می فرسته و ارباب جو برای مشارکت در این معامله پول قرض کرده و چون هنوز گونگ بوک برنکشت ، نتونسته بدهی خودش را بده و طلبکارها حالش را می گیرند
گونگ ناراحت میاید بیرون
و چی ریانگ ناراحت از این کار گونگ بوک اشک میریزه
فردا صبح بانو جمی در راس یک هیئتی به مقر ارباب سول در یانگزو میاید
قسمت بیست و ششم : سفر به موجینجو
یوم مون و افرادش زودتر به اردوگاه میرسند و بعد از بررسی اوضاع طی یک عملیات ضربتی ارباب یی و جانگهوا را نجات میدند و از اونجا خارج می کنند ولی در این حین جانگهوا نگران یوم مونه که چرا اون نمی یاید و با اصرار جونگ دال اونجا را ترک می کنه
بعد از مدتی نیروهای کمکی هم میرسند و پشت سر اونها گونگ بوک هم میرسه و گونگ بوک بدون مقدمه به سراغ یوم مون میره . و باز برای بار چندم بر طبق عرف فیلم یوم مون شکست می خوره و از اونجا فرار می کنه و گونگ با نامردی از پشت با تیر اون را میزنه ولی نمی زاره کسی دنبالش بره (خبر نداره که یوم مون جانگهوا را نجات داده)
بعد از این اتفاق یون از اینکه گونگ بوک نذاشته دنبال یوم مون بره و اون را بکشه (پهلوان ننه) خیلی نارحته و جالب اینکه تنها 6 نفر توی این مبارزه کشته شدن و گونگ بوک میگه اگه اونها اینطور جان خودشان برای تهیه کالا به خطر انداختند معلوم میشه که ارتش یی سادو نیاز مبرم و ضروری به تجهیزات دارند و ما باید سریع به یانگزو بر گردیم و این را گزارش کنیم
حضرات در کمپ نگران یوم مون هستند که یوم مون و رییس جانگ به کمپ وارد می شوند ولی یوم مون که دیگه ضعیف شده از حال میره و جانگهوا و ارباب یی چقدر ناراحت می شوند و ارباب یی دستور میده که یوم مون به چادرش ببرند و براش دکتر بیارند
رییس جانگ به ارباب یی میگه که تیر به نقطه حیاتی یوم مون نخورده و زندگیش در خطر نیست و ارباب یی نفس راحتی می کشه و رییس جانگ میگه که گونگ بوک بود که به طرف یوم مون تیر انداخت و اون به عنوان فرماندهی در ارتش وونینگ رسیده ارباب یی میگه ما باید وفتی که می تونستیم اون را می کشتیم و ما باید هر چه سریعتر کالاهایی را که توقیف شدن فراهم کنیم و آماده باشین که صبح زود راه بیوفتیم
جانگهوا به چادر یوم مون میره :
جانگهوا : شما بیدار شدین؟
یوم مون(اول از همه چیز بعد از بیداری) : ارباب سالمه ؟
جانگهوا : بله
و یوم مون میره سراغ مشرب
یوم مون : بعد از اینکه کمپ وونینگ را ترک کردی فرمانده جانگ اومد اونجا
و جانگهوا ییهو ته دلش خالی میشه ( همراه با آهنگ سکانسهاش) و یوم مون هم می فهمه
یوم مون : می خواهی بدونی چه اتفاقی براش افتاد ؟
تو وقتی به من نگاه می کنی نگاهت بی فروغه نسبت به من ولی وقتی اسم اون میاید منقلب می شی . پس چرا می خواهی اینجا بمونی ؟ من بهت گفتم که از اینجا برو . چرا موندی؟
جانگهوا : من سرنوشتم را با زندگی فرمانده جانگ مبادله کردم .من سر قولم به شما هستم .
یوم مون خیلی ناراحت میشه و جرعه ای دیگه میره بالا
یوم مون : من جنگ را به گونگ بوک باختم و ژنرال وانگ را از دست دادم و نتیجه اش این بود من تقریباً مرده بودم
از این زمان به بعد من با خودم عهده کردم که گونگ بوک را با دستهای خودم بکشم ولی من شکست خوردم و مجبور شدم فرار کنم
من نمی خواهم …. دیگه از تو نمی خواهم اینجا را ترک کنی حتی اگه تو هم بخواهی من نمیزارم بری
تو گفتی می خواهی زن من بشی ؟ حتی اگه گونگ بوک تنها مردی باشه که توی قلبته
حتی اگه کالبد خالی بدنت تمام چیزی باشه که داشته باشم هرگز نمیزارم بری . من هرگز کاپیتان جانگ را نمی بخشم کسی که من را توی این وضعیت تاسف بار انداخت
بانو جمی بعد از قبول کردن دستور یی سادو میگه ما دیگه دلیلی نداره اینجا بمانیم چون دستور یی سادو را پذیرفتیم باید هر چه سریعتر به شیلا برگردیم و دستور آماده شدن مقدمات کار را میده و از چانگ گیوم در مورد نوع روشوه ای که باید به بازرس کل داده بشه می پرسه وچانگ گیوم میگه اون به اشعار مصور و نقاشی زو فانگ علاقه داره و بانو جمی دستور تهیه کالاهای مذکور را تحت هر شرایطی میده
سون جونگ که دلش نمی خواد به شیلا برگرده بدون اینکه به کسی چیزی بگه ناپدید میشه و پدرش هم در این راستا دنبالش می گرده
سون جونگ به عنوان نیروی تازه وارد درحال آموزش دیدنه که کاپیتان جانگ میاد اونجا وقتی اون را میبینه یک گوشه ای میارد و باهاش حرف میزنه
سون جونگ میگه من میخواهم مثلا شما وارد ارتش بشم وافتخار آفرینی کنم که پیش شما باشم ولی یون اون را دعوا میکنه که تو حتی یک شمشیر هم در دستت نگرفتی و اینطور می خواهی بری جنگ و در همین حال پدر سون جونگ میاید اونجا و بالاخره با توصیه گونگ بوک قضیه فیصله پیدا میکنه و مک بونگ سون جونگ را میبره . بعد از رفتن اونها یون به گونگ بوک میگه که کی جنگ تمام میشه و من از ارباب اجازه بگیرم و با هاجین ازدواج کنم و بچه دار بشم و … و…وووو … که خبر میارند که در ساحل یک گروه بازرگانان نظامی که برای یی سادو کار می کردند دستگیر شدند و از اونها مقدار زیادی سر تیر و اسلحه پیدا کردم و گونگ بوک سریع میره بندرگاه
بانو جمی با سیمایی جدیدی میاید و به سرپرستها در مورد برگشتن به شیلا حرفهایی میزنه و میگه که من اول میرم و شما بعداً (یک ماه) میاید
بانو جمی به ساحل میره ولی در ساحل جلوش گرفته میشه و گفته میشه که فعلاً بندر تعطیله و هیچ کشتی حق تردد نداره . و بانو جمی عصبانی میشه و میگه این مسخره بازیها چیه ما مالیات را دادیم واجازه گرفتیم و با فریادمیگه برو بزرگترت را بگو بیاید و از شانس بانو جمی گونگ بوک میاید اونجا
گونگ بوک و یون به بانو جمی میگن که فرماندر دستور تعطیلی بندر را داه و گروه ارباب وانگ قصد ترانزیست اسلحه برای یی سادو را داشتند و تا وقتی که تحقیقات تمام نشه هیچ کسی حق ترک یانگزو را نداره
بانو جمی به مقرر بر میگرده و نیو چانگ میگه که شما باید در رابطه تان با یی سادو بازبینی کنید و دستورش را رد کنید ولی بانو جمی نمی تونه از قولی که یی سادو بهش داده بگذره
بانو جمی فکرهاش را می کنه و میگه اگه ما نمی تونیم با کشتی تجاری از اینجا بریم باید خودمان یک کشتی نظامی پیدا کنیم و اگه به وزیر حمل و نقل (ترابری) رشوه بدیم بدست آوردن یک کشتی نظامی زیاد سخت نیست
مقدمات کار فراهم میشه و با وزیر مربوطه حرفهای لازم زده میشه . بعد توافق و پایان مذاکرات در حین بیرون رفتن اربا جو که معمولا در اون مهمان سرا حضور موثره داره افراد بانو جمی را با وزیر مربوطه را میبینه