تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت بیست و دوم سریال امپراطور دریا

دیدین که یوم مون گونگ بوک رو نجات داد وقتی گونگ بوک می شنوه که جانگ هوا پیش یوم مون مونده یادش به حرف های یوم مون میاد که گفت از این به بعد زندگی برات از مرگ بدتره

 

بعدش هم میشینن با یون فکر میکنن یون از خودش فکر های جالب در میکنه و میگه ما باید بریم بانو جمی رو زیر فی به دولت بفروشیم چون اون داره با دشمن معامله میکنه که گونگ میگه انقدر فکر نکن خرگوش اینطوری همه شیلایی ها بی حرمت میشن

 

 

از اون طرف هم این دوتا که همیشه مثل سگ و گربه به هم میپرن و باباش میگه نکنه گونگ بره به دولت خبره بده

 

بانو جمی هم که باز مثل مرفهین بیدرد لم داده و چایی میخوره میگه برین این دختره خیره سرو برش گردونین

تا این که گونگ میاد و میگه یا این زن منو برش میگردونی یا پدرتو در میارم و به دولت میگم چیکار میکنی

 

اینم چک و پوز بانو جمی که عصبانی شده

 

بانو جمی هم میگه حتما کار شما دوتاست(دوست گونگ و باباش) وگرنه گونگ از کجا فهمیده که ما با ارتش یی سادو معامله کردیم

که اینا قسم رو قسم که والا بالله کار ما نبوده خودش هم اونجا بوده و جانگهوا به خاطر اون از خودش فداکاری در کرده

بانو جمی هم به داداش جانگ هوا میگه بچه تو مگه غیرت نداری؟! بیا برو خواهرت رو بردار بیار بندازش به این مردک گونگ بوک ازشر جفتشون خلاص بشیم

از اون طرف هم که جانگهوا داره کلفتی میکنه و جونگ دال که مثل س...از یوم مون میترسه التماس رو التماس میگه بیا ببرمت بندر برو شهرتون  وگرنه یوم مون منو حلق اویز میکنه....جانگی هم میگه برو اون ور بابا بذار باد بیاد

یوم مون که برمیگرده میبینه جانگی اونجاست ،خیلی اذیت جونگ دال نمیکنه و میبیینه که جانگی چقدر خانوم شده ولباس هاش رو هم شسته

شب که جانگی میاد پیشش بهش میگه دختر بیا برو دست بردار !بالاخره یکیمون میگریمت دیگه .اونم میگه نه من تاصیغه عقد جاری نشه تکون نمیخورم.من به تو قول دادم و اینا...

 

 

فرداش داداش جانگی میاد دنبالش .به یوم مون میگه این خواهر ما رو بده بینیم.فکر کن ادم زن بگیره داداش بیاد بگه خواهرمون رو پس بده.هی ی ی ی ی ی ی یوم مون بدبخت ، بی سر و صاحابی همین دیگه....

جانگی تا میبیندش میگه داداشی واسه چی اومدی؟ اونم میگه ها چته؟چش سفید؟ اومدم برای پاگشا دعوتت کنم!!!!

 

داداشه میگه اخه خنگ! تو این همه خواستگار کورو کچل داشتی ندادیمت شوهر، حالا زن این شدی که جنگجو هست فردا پس فردا جنازه اش رو برات میارن؟؟!!!!!!!!!! گور بابای گونگ بوک هم کرده به خاطر اون خودتو بدبخت کردی

یوم مون فضول هم داره گوش میده

 

بانو جمی یه جلسه میذاره و به گونگ خبر میده که جانگی گفته من نمیام هر کاری میخای بکنی راه باز جاده دراز ...اونم میگه ای ای ای دخترها همشون همینن، سرکاری بود....

 

تو همین فکرهاست که خدمتکار جانگ  هوا واسش یه بسته از لباسهایی که جانگی براش دوخته بوده میاره...اونم یاد جونی هاش میفته ....اگه بچه خوبی باشین کلیپ این تکه رو که با اهنگ سانسوری هست براتون میذارم

از اون طرف هم یی سادو که زرنگ کوچه خلوته و خودش کنار گود نشسته و فقط به یوم مون میگه لنگش کن ، میگه برین به ارتش دولت حمله کنین.

 

بعد از جلسه ،شب، یوم مون سربازهارو مرخص میکنه میگه برین حرف خصوصی دارم

بهش میگه من فردا دارم میرم جنگ .شاید مرحوم شدم. بیا برو خل بازی درنیار.جانگ هواهم میگه مرغ یه پاداره.من میخوام اینجا باشم و پشتت وایسم

اخی ی ی ی حیف!!!! یوم مون میگه اگه چندسال پیش که توموجینجو بودیم اینطوری بهم میگفتی ارباب رو شوتش میکردم و دستو میگرفتم باهم میرفتیم یه گوشه زندگی میکردیم .دماغ گونگ هم میسوخت ...اخه تو مثل ننهمی و من تورو که میبینم یاد اون خدا بیامرز میفتم

 

فرداش هم که میرن جنگ، جانگی میاد بدرقه. شایدم تو دلش بگه الهی داغت بمونه تو جیگرم!

خلاصه جنگ شروع میشه و خبرش به گونگ و بقیه اراذل دسته سول پیانگ اینا هم میرسه

 

سول پیانگ جلسه میذاره که (بالحن چهارشنبه بخونین) چکار کنیم؟ که ارباب جو میگه قلوه شون رو بگیریم ...نه نه ببخشید میگه ممکنه از اینکه هست بدبخت تر بشیم

 

از طرف حاکم به تجار دستور میدن که افسران محافظتون  رو برای جنگ بفرستین.سول پیانگ هم میگه بابا اینا که محافظ نیستن میخورن و میخوابن من نمیذارم اینا برن جنگ.به گونگ میگه همه رو رد کن برن .نون خورامون کم شه

 

خلاصه همه میرن ولی میبینن نون مفت سخت گیر میاد دوباره برمیگردن ومیگن ما لازم بشه میریم جنگ.

درضمن بخاطر مخالفت با حاکم سول رو کت بسته میبرن زندان .

 

اون ژنرالی هم که توقسمت قبل دیدینش و خیلی ادعاش میشه ، میاد و گونگ بهش میگه ارباب ما رو ول کنین مابراتون میجنگیم

جانگی هم که فعلا هم کلفته هم پرستار زخم سربازها رو میبنده ....شده دایه مهربون تر از مادر

 

اینا رو ببینین که لباس جنگ پوشیدن ...از اینجا به بعد هست که گونگ هم شکل ادمیزاد میشه هم اینکه اقبال بهش رو میکنه

ژنرال که رفته به جنگ .از اون ور هم این فرمانده به گونگ  میگه برین ببین چه بلایی به سر ژنرال اومده، جونش در خطره خودشم که عرضه نداره شما برین به دادش برسین

یوم مون به دسته ژنرال حمله میکنه و مثل اب خوردن ژنرال رو گروگان میگیره

 

وقتی گونگ ویون و رییس میرسن میبینن جا تره و بچه نیست و بازم یوم مون رودست زده و یه قدم جلوتره

خلاصه دست از پا درازتر برمیگردن و قول میدن که ماژنرال رو سالم میاریمش

 

موقع عبور دسته یوم مون این گونگ مارمولک یه نقشه ای میکشه بیا و ببین

دسته یوم مون دارن از جاده بین صخره ها رد میشن و افراد گونگ هم از بالا میبیننشون ...اینجا ها رو باید ببینین که چه پلیتیکی میزنه

درگیری شروع میشه و ژنرال رو ازاد میکنن

یوم مون که بهش برخورده اینطوری سوپرایز شده میذاره دنبال ارتش گونگ و ..........

اینکه ضد حالش مال گونگه یا یوم مون هفته بعد معلوم میشه....

 

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلا پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ

خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد