... و یانگوم تمایلی برای خروج از منطقه شیوع بیماری ندارد و اعلام می کند شرایط او با مردم شهر یکسان است و همکارانش او را تنها رها کرده اند تا بمیرد او افسر مین جانگ هو می پرسد من چه اشتباهی کرده بودم؟...
افسر مین جو به او می گوید او اشتباه و گناهی مرتکب نشده است بلکه فقط مانعی برای افراد سود جو است ! و به او می گوید ضعف خود را دور کنید چون من بانو سوی ضعیف دوست ندارم !!
یانگوم و مین جو توسط مردم شهر احاطه می شوند ، مردمی که به جهت رها شدن از سوی ماموران دولتی بسیار عصبانی بودند و حتی تصور می کنند یانگوم برای نابودی کامل آنان در شهر باقی مانده است...
مردم شهر شروع به زدن افسر مین جو می کنند...
یانگوم که نمی تواند این صحنه را تحمل کند به مردم شهر اعلام می کند که او یک بانوی پزشک است و قصد دارد تا همه مردمان شهر را مداوا کند! او اعلام می کند کودکان و بیماران را به بیمارستان منتقل کنند...
یانگوم که داروی بسیار کمی از شهر مجاور همراه خود آورده بود ... نمی توانست با این مقدار دارو کسی را درمان کند ... و حتی میزان کم دارویی که او تهیه کرده بود را کسی می رباید...
مردم شهر که از عدم وجود دارو در در شهر مطلع می گردند دوباره به افسر مین جو هجوم می آورند ولی یانگوم مجدداً جان او را نجات می دهد..
و مردم اجازه می دهند تا افسر مین برای تهیه دارو از شهر خارج شود و به او اخطار می دهند اگر پس از یک روز باز نگردد بانو پزشک سو یانگوم را سریعاً می کشند..
لذا افسر مین برای تهیه دارو از شهر خارج می شود و یانگوم در شهر به تنهایی باقی می ماند...
یانگوم که کم کم امیدش به بازگشت افسر مین جو کم شده بود در دل خود می گوید همین که بار اول بازگشتی تا مرا پیدا کنی برای من کافی بود...
یانگوم که آن شب تماماً به مداوای بیماران مشغول بود دیگر هیچ توانی برایش باقی نمانده بود و ضعف بر او چیره شده بود با این وجود نمی توانست به ندای بیماران در حال مرگ پاسخ ندهد و همه بیماران از او می پرسیدند آیا افسر مین جو با دارو باز خواهد گشت؟...
این جمله آنقدر تکرار می شود که او نیز تصور می کند که افسر مین جو هرگز به شهر باز نمی گردد تا کشته شود...
(هیچ صاحب منصبی به شهر طاعون زده نمی آید تا اثبات کند صاحب منصبی با فکر است)
افسر مین جو به شهر مجاور می رسد ولی متوجه می شود که در آن شهر نیز بیماری شیوع پیدا کرده است و دارویی برای تهیه نیست..
و حتی گیومیونگ از یو-ری (یوئلی) می پرسد برای این کارش چه مزدی می خواهد و یو-ری جواب می دهد مالکیت تام مزارع گیاهان دارویی چویی را !!!
مردم که ضغف شدید یانگوم را مشاهده می کنند فکر می کنند او آنها را فریب داده و خود تمام این مدت این بیماری را داشته و فقط افسر مین را رهایی داده است بعلاوه اینکه افسر مین جو صبح نیز باز نمی گردد...
یانگوم را در انباری زندانی می کنند و حتی قصد دارند او را بکشند که پیامی می رسد آتش آتش! و فرصت نمی کنند یانگوم را بکشند..
کل شهر در آتش می سوزد و یانگوم هنوز در انبار زندانی است و دود انبار را پر کرده است.. او فریاد می زند کمک کمک ولی ظاهراً هیچ کس نیست که به داد او برسد..
یانگوم که دیگر رمقی ندارد نیمه بیهوش در کف انبار می افتد و فقط به لحظات مرگ مادرش و بانو هن فکر می کند.. و هیچ امیدی برای زندگی ندارد ...
در این لحظه افسر مین جو به شهر باز می گردد و شهر را می بیند که در آتش می سوزد و اثری از یانگوم نیست او حتی محل او را نمی داند ولی به جستجو ادامه می دهد..
او در نهایت او را در حالت بی هوش می یابد و از آتش خارج می کند...
او که فکر می کند یانگوم دنیا را ترک کرده سراسیمه و پیوسته به او می گوید تا به هوش بیا...
تا اینکه بالاخره یانگوم به هوش می آید یانگوم از افسر مین تقاضای بخشش می کند زیرا به او می گوید دیگر امیدی برای بازگشت او نداشته است..
آندو به شهر بازمی گردند و افسر مین جو به مردم می گوید که مگر به شما نگفتم که باز می گردم و اعلام می کند برایتان پزشکی از شهر آورده ام....
وقتی یانگوم از یانگ داک می پرسد که چطور توانسه به شهر وارد شود می گوید : به آنها گفتم من هم بیمارهستم...
مادری نوزادش را پیش یانگ داک می آورد و اعلام می کند که در شهر قطحی بوده امیدی نداشته و مجبور شده با وجود طاعون به او شیر دهد ولی هنگامیکه یانگ داک او را معاینه می کند متوجه می شود که علامتی از بیماری در او وجود ندارد... و یانگ داک متوجه می شود که این بیماری واگیردار نیست...
یانگوم از مین جو می خواهد تا از خانواده ها سوال کند تا ببیند آیا تمام اعضا به بیماری دچار شده اند و خود نیز برای بررسی بیشتر به گردش در شهر می پردازد...
در قصر نیز دیگر هیچ امیدی به بازگشت یانگوم ندارند و حتی برای خالی کردن پست او نیز اندیشیدند ولی به قصر خبر می رسد که شهرهای دور نیز دچار بیماری شده اند.. و شاه از این موضوع بسیار نگران است..
و یانگوم در نهایت مبدا بیماری را در گیاهان مزارع می یابد و متوجه می شود مردم این جا به دلیل قحطی امسال از محصولات آفت زده و سمی استفاده کرده اند و حتی شهر های مجاور و کوهستان ها نیز مزارع دچار بیماری شده اند...
و نتیجه می گیرند که این بیماری طاعون نیست بلکه مسمومیت غذایی حاصل از مصرف گیاهان آفت زده است..
لذا یانگ داک و یانگوم زنجبیل را که خاصیت سم زدایی داشت به مردم توصیه می کنند...
حال مردم بهتر می شود ولی به دلیل عدم وجود آذوقه در شهر مردم در قحطی و گرسنگی قرار می گیرند...
افسر مین و یانگوم برای تهیه آذوقه به شهرهای مجاور می رود ولی متوجه می شود که تمام شهرها دچار بیماری شده اند و مزارع همه آفت زده است...
بانو چویی هم که متوجه می شود پزشک بانو کارش را خوب انجام داده قصد دارد تا پاداش بزرگ او را که مالکیت تام مزارع دارویی چویی چویی بود به او واگذار کند که ناگهان خبر می رسد یانگوم برگشته است!
هنوز یانگوم و مین جو به قصر بر نگشتند که اعلام می کنند شما دوتا اخراجید !! ولی مین جو توضیح می دهد که قضیه مهمتری در میان است.. و منشاء بیماری را یافته اند..
بانو چویی که از این موضوع عصبانی است اعلام می کند چنین چیزی ممکن نیست و ادعا می کند بانوان هر روز در قصر از این سبزیجات می خورند..
و برای اثبات ادعای خود در مقابل چشم همگان از سبزیجات وارد شده به قصر استفاده می کند...
و او نیز به سرعت بیمار شد...
و یانگوم را برای مداوی او به اتاقش اعزام می کنند ولی او به محض اینکه یانگوم را می بیند تعجب می کند و به او می گوید چرا تو؟