تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت نوزدهم سریال امپراتور دریا

 گونگ بوک که حالا به خواسته عزیز دلش یومون را نکشته اومده کنار دریا و داره به همین موضوع فکر می کنه
......امان از وقتی آدم عاشق باشه هی ی ی ی ی پدر عشق بسوزه

به خودش می گه دیدی چطور این دختره یه دنده نزاشت ÷در این یومون را در بیارم


از اون طرف گروه سول جاسوسی که اطلاعات را در اختیار بانو جمی قرار می داد پیدا می کنند و برای تنبیه پیش گونگ بوک می یارن


اول یارو منکر می شه و به گونگی جون می گه مقامم از تو بالاتره و هی سوسکی می یاد تا اینکه وقتی پته اش می افته رو آب هی خواهش و تمنا می کنه


گونگ می گه من تو را نمی کشم و به ارباب هم نمی گم ولی از اینجا گورتو گم کن که اون باز خواهش و تمنا می کنه تا اینکه کاپیتان به تنبیه راضی می شه



از اون ور قصه این دو تا گاگول دکتری را دزدیده اند تا یومون را معالجه کنه


ارباب ئی بهش می گه اگه می خای زنده بمونی باید این آقا پسر را خوب کنی

ارباب ئی هم که خیلی یومون را دوس داره از بالا سرش تکون نمی خوره و هی دکتر را تهدید می کنه که اونم می گه تا 3 روز دیگه معلوم می شه خوب می شه یا نه



این پدر و پسر خل و چل دارن دوباره راجع به گونگ بوک و یومون و جانگ هوا بحث می کنن که باباهه یه تیکه می گه خیلی باهاله از تی وی ببینین حالش بیشتره


جانگ که به هر نحوی شده اون پدر و پسر کنه را دک کرده با شروع آهنگ لحظه های عشقولانه خودش را آماده قرار با گونگ بوک می کنه


بعله خانوم خانوما هی می گه من کار دارم کار دارم نگو قرار با نامحرم داره


از گونگ به خاطر تاخیر عذر می خاد که اونم می گه ما سالیون ساله به پات نشستیم این 5 دیقه هم روش


گروه سول که تقریبا خلی از مشکلاتش حل شده دارن طرح و برنامه می ریزن تا گروه را از خاک بالا بکشن.



راویان و ناطقان بانو جمی هم مرتب تو کوک ارباب سول و گروهشن و خبر چینی هاشونو برا بانو می ببرن که بانو می گه با همونی که جاسوسی می کرد براش قرار بزارن (نمی دونه که گونگی و اینا فهمیدن)

موقع قرار به جای اون گونگ و یون می یان م حسابی بانو جم را تحقیر می کنن این سکانس خیلی دیدنیه


گونگ به بانو جمی می گه من از راه قانونی به قدرت می رسم و تاج و تختت را به هم می ریزم


اینم عکس العمل بانو جمی بعد از شنیدن این حرف


مکان: مغازه سوجون یکی از کارداران بانو جمی و دوست یون و گونگ
سوجون به یون که برای رساندن دعوت نامه ارباب سولل برای بانو جمی به مغازه اون اومده یه دونه از اون حلقه های نامزدی کره ای ها می ده و.......


یون هم اونو برای هاجین می یاره ولی هاجین به اون می گه من یه افسرم تو نباید این کار را کنی (به نظر من می خاد برای اون روز که یون بهش گفت تو افسری چرا ارایش کردی جبران کرده باشه) و یون خیلی بهش یبر می خوره


ولی تا اون می ره تو دلش قند می شه الاسکا که یون اینو بهش داده .
امان از دست این دخترا بگم خدا چی کارتون کنه که تو کره هم دست از این کارا بر نمی دارین


روز جلسه ارباب سول با بازرگانان برای گرفتن کمک جمعی به شیلایی هایی که الان در شرایط بدی به سر می برن که همه از 100 تا 300 سکه هدیه می کنن


به جز بانو جمی که 5000 تا می ده و باعث تعجب همه می شه


این دو تا هم دارن با هم نقشه زدن گنجه ارباب ئی و فرار از دست اونا را می کشن


ارباب ئی هم داره با یومون که حالا ییهویی مثه شاخ شمشاد ه از مرگ نجات ÷یدا کرده و از من هم سالمتره راجع به نفشه هاش صحبت می کنه که قرار می شه در جنگی که در پیشه به دشمنان امپراطور کمک کنن و براشون سر نیزه ببرن


طبق معمول خبر چینی و زاق سول بیچاره را چوب زدن


یومون با بزرگترای گروه جلسه می زاره و از نقشه خطرناکش با ااونا صحبت می کنه


ارباب سول هم داره از بین یه مش تاجر بهترین ها را انتخاب می کنه تا تو سفر بهش کمک کنن


به گونگ بوک هم یه مش کتاب بازرگانی و دریا نوردی و... می ده تا آداب و اصول کار را یاد بگیره


استاد از نبود چند روزه گونگ از یون می پرسه که اون می گه ارباب سول داره بهش آموزش بازرگان شدن می ده


گروه ئی که برای ملاقات با فرمانده دشمن حکومت به دیدن اونا رفته توسط ماموران همونا به احتمال اینکه اینا جاسوس باشن محاصره می شن



ولی یومون رزم باحالی می کنه و نظر فرمانده اونا را به خودش جلب می کنه


فرمانده دشمن به یومون می گه اگه بتونی به یانگزو بری و وزیر که تا چند روز دیگه به اونجا می ره را بکشی به استخدام من در می یای که اونم قبول می کنه


این دو تا احمق که مشغول تجارت برای همین گروه هستن را ارباب ئی و یومون می بینن و حسابی تنبیه می شن


به ارباب سول خبر می رسه وزیر به یانگزو اومده و اونم آماده استقبال می شه


همین طور خبر به بانو جمی می رسه و مثل همیشه آماده نقشه کشیدن می شه

گونگ بوک یه لحظه یومون را در مراسم استقبال از وزیر در بین جمعیت می بینه و بهش مشکوک می شه


و دنبالش می کنه
حالا آیا بهش می رسه یا نه
می کشتش یا نه
و هزار تا اما و اگر دیگه می مونه ببرا قسمت 20
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد