پادشاه در حضور وزرا یانگوم را به عنوان بانوی پزشک انتخاب می کند که این کار باعث مخالفت وزرا می شود اما پادشاه اعلام می کند یانگوم از این به بعد پزشک شخصی من خواهد بود...

 

افسرمین و یانگوم که تصمیم خود را مبنی بر ترک قصر گرفته اند ، قصر را ترک می کنند...

 

وزرا و مقامات که از تصمیم شاه متعجب شده اند جلسه ای تشکیل می دهند...

 

ماموران امنیتی که در حال جستجوی یانگوم و افسرمین می باشند موفق می شوند که آنها را پیدا کنند...

 

یانگوم و افسرمین به قصر بازگردانده می شوند...

یانگوم که از موضوع فرمان پادشاه آگاه شده است ، نمی داند چه تصمیمی بگیرد...

 

یانگوم به دیدار ملکه می رود...

 

ملکه به یانگوم می گوید که از فرمانش بازنخواهد گشت و او باید بانوی همراه او باشد و به او کمک کند و پادشاه قادر نخواهد بود چنین کاری را انجام دهد اگر او دستور پادشاه را رد کند...

 

وزرا و مسئولین به دیدار پادشاه می روند و اعلام می کنند که مردم و مسئولین مخالف این کار هستند ، که پادشاه اعلام می کند که یانگوم فردی بوده است که ملکه مادر ، ملکه و من را درمان کرده است پس او شایسته این کار است...

 

و از یانگوم که به دیدن پادشاه رفته است ، می خواهد که پزشک شخصی اش باشد واین فرمان را قبول کند...

 

یانگوم فرمان پادشاه را قبول می کند...

 

ملکه مادر که با این کار مخالف است پیش پادشاه می رود و می گوید که این اتفاق نمی تواند بیفتد بر اساس قوانین چوسان و از پادشاه می خواهد که تصمیم خود را پس بگیرد...

 

پزشک شین استعفای خود را تقدیم وزیر می کند...

 

یانگوم در این حین وارد می شود و متوجه استعفای پزشک شین می شود و به دیدار او می رود و از او طلب بخشش می کند...

 

پزشک شین اعلام می کند یک پزشک که بیمار به او اعتماد ندارد یک پزشک نیست و مسئله این نیست که آیا او یک زن است یا یک مرد و این دلیل استعفای من است...

 

ملکه مادر که متوجه شده است که یونسنگ از پادشاه خواسته است مخفیانه با یانگوم دیدار داشته باشد او را به نزد خود فرا می خواند و از او می پرسد که آیا این موضوع حقیقت دارد...

یونسنگ اعلام می کند این درست است که ملکه مادر عصبانی می شود و می گوید که چرا این کار را کرده و انگیزه اش از این کار چه بوده است و آیا می خواهد با این کارها ملکه شود...

یونسنگ اعلام می کند که هرگز به این موضوعات فکر نکرده است...

که در این هنگام ملکه از ملکه مادر می خواهد که آرام باشد زیرا یونسنگ حامله است...

وضعیت جسمانی یونسنگ در راه بازگشت خراب می شود و چنگ به سراغ یانگوم می رود ویانگوم پیش یونسنگ می رود و اعلام می کند که این یک تولد نابهنگام است...

سرپرست پیشکار ها به نزد پادشاه می رود و موضوع زایمان یونسنگ را به پادشاه اطلاع می دهد که پادشاه می گوید این یک تولد نابهنگام است و جویای حال یونسنگ می شود که سرپرست پیشکارها می گوید که به خاطر فشار خون بالا او و نوزادش در خطر هستند ، سرپرست پیشکارها به پادشاه می گوید که ملکه مادر فهمیدند که شما و یانگوم در مقر بانو سوک وون دیدار کرده اید به همین منظور یونسنگ را صدا کرده بودند که این دیدار باعث بد شدن حال بانو سوک وون شد...

نوزاد یونسنگ به دنیا می آید اما حال یونسنگ خراب می شود که با تلاش یانگوم حال او نیز خوب می شود...

یانگوم به افسرمین می گوید که قصد دارد پیشنهاد پادشاه را رد کند اما افسرمین با این کار او مخالفت می کند...

سرپرست پیشکارها دنیا آمدن نوزاد یونسنگ را به اطلاع پادشاه می رساند که پادشاه می گوید پس او یک پرنس به دنیا آورده است که سرپرست پیشکارها می گوید بله او یک پرنس به دنیا آورده است...

هم چنین پادشاه جویای حال یونسنگ می شود که سرپرست پیشکارها می گوید نفس او یک بار قطع شد اما با تلاش یانگوم این مشکل رفع شد...

یونسنگ به هوش می آید و یانگوم نوزاد او را به او می دهد که یونسنگ از او به خاطر این که جان او و فرزندش را نجات داده است از او تشکر می کند...

یانگوم به دیدن پادشاه می رود و از پادشاه می خواهد که فرمانش را پس بگیرد واعلام می کند او نمی تواند پزشک شخصی او باشد...

در این حین سرپرست پیشکارها وارد می شود واعلام می کند که پرنس کیانگ وون در شرایط بحرانی هستند...