تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت 23 امپراطور دریا

 

مبارزه اصلی شروع شده و گونگ بوک شروع به درو کردن افراد یوم مون می کنه و یوم مون همین روال را طی می کنه و در همین حالا صحنه هایی جلوی چشماهاش میاید

 

فلاش بکها

خوب سرانجام باز بر طبق عرف فیلم و بازیگر نقش اول گونگ بوک با اون لشکر جزئی که افراد حرفه ای نبودند (ماموران امنیتی بودند) ارتش یوم مون را شکست می ده و یوم مون از میدان فرار می کنه

ارباب جو هم این خبر را به ارباب سول می ده و میگه که گونگ بوک با ارتش جزئی خود موفق شد ژنرال وانگ را آزاد کنه

بعد از جلسه هاجین که از زنده برگشتن یون خوشحاله پیش چی ریانگ میره و میگه مردم از این پیروزی خیلی خوشحال شدند و در بازار جمع شدن تا به اونها تبریک بگند .بیاید ما برم ولی چی ریانگ که نمی خواد بند به آب بده قبول نمی کنه و میگه تو برو ولی هاجین می گه من می دونم شما چه احساسی دارین و شما هر روز به معبد می رفتین و برای سلامتی فرمانده جانگ دعا می کردین

چی ریانگ که می بینه بد جور مچ گیر شده هاجین را دعوا میکنه و میگه چرند نگو من دعا می کردم تا هر چه زودتر جنگ تمام بشه و گروهمون از این وضع بیاید بیرون . و بعد از رفتن چی ریانگ هاجین خنده مرموزی می کنه

ژنرال وانگ با ارتش خودش به سمت یانگزو بر می گردند

به سمت یانگزو

رییس جانگ خبر شکست یوم مون را به ارباب یی میده ومیگه که از یوم مون خبری نداره و چهره ارباب یی که نگران یوم مونه

جانگ دال هم این خبر را به جانگهوا میده ومیگه ما حتی نمی دونمی که یوم مون زنده است یا مرده

جانگهوا هم که ناراحت میشه میزه دوباره توی این کانالها

گونگ بوک به مقرر ارباب سول میاید و ارباب جو به استقبال اونها میره و از اونها تشکر و قدر دانی میکنه و گونگ بوک سراغ ارباب سول را می گیره که سرپرست یو می گه که از وقتی که ارباب از زندان آزاد شده حالش خوب نیست و کسالت داره

گونگ بوک به سراغ ارباب سول میره و خبر پیروزی را به ارباب میده

در همین راستا ارباب سول ضیافتی بر پا میکنه و از گونگ بوک و بقیه قدر دانی می کنه .ارباب سول میگه شنیده بودم که ارتش زیگنیگ تا نزدیکهای چانگ ان(پایتخت) اومده بودند چطور شد که عقب نشینی کردند و گونگ بوک میگه اونها هنوز قوی هستند و به خاطر شرایط آب و هوایی عقب نشینی کردند و چنگ هنوز ادامه داره و رییس موچانگ میگه که ارتش ونینگ جان در برابر ارتش زبده یی سادو آسیب پذیره و ارباب سول میگه برای همینه که ژنرال وانگ ماموران ما را به خط مقدم ارتش خودش فرستاد و شما در شرایط سختی قرار می گیرید باید کاملاً مراقب باشید

سانسور :

هاجین و یون در گوشه با هم خلوت می کنند

یون میگه هاجین تو می دونی چند نفر با شمشیر من مردند من مطمئنم بیشتر از چندین و چند تا بوده و هاجین خندش می گیره و یون عصبانی میشه و میگه چیه تو باور نمی کنی . وقتی که من با دشمن می جنگیدم و در اون لحظه ای که بین مرگ و زندگی بودم در اونها لحظات همش به فکر تو بودم تو فکر می کنی چرا اینطور بوده ؟

هاجین : من از کجا بدونم

یون : تو به من فکر نمی کردی؟

هاجین : من خیلی گرفتار کار بودم من وقتی برای این کارها نداشتم

یون : من شرط می بندم که تو یک دختر بی احساس هستی

و یون میاید که از اونجا بره که هاجین از پشت اون را بغل می کنه

هاجین : حقیقت اینه که من فقط به تو فکر می کردم از وقتی که صبح چشمهام را باز می کردم تا شب که بخوایم . و حتی تو رویاهام هم به تو فکر می کنم . من حتی می خواستم به میدان جنگ بیام و اگه می تونستم بهت کمک کنم

و این صحنه های رومانتیک:

در همین حال رییس موچانگ (خروس بی محل) برای هوا خوری میاید بیرون و این صحنه را می بینه و هاجین سریع از اونجا میره و یون با ناراحتی میگه که تو نباید اینجا می یومدی همه چیز را خراب کردی و رییس موچانگ میگه من فقط اومدم قدم بزنم که ….. اصلاً تو چرا با عصبانیت سر من داد میزنی ؟ ولی من حدس میزنم که شما دو به زودی با هم زندگی می کنید ویون از اونجا میره

کلیپ مربوطه

کلیپ با حجم کمتر

کلیپ کیفیت اصلی_مگا آپلود

گونگ بوک در گوشه داره به اتفاق امروز فکر میکنه که چی ریانگ از دور اون را زیر نظر داره ولی گونگ بوک حواس به پشت سرش نیست فکرش به یکی دیگه است

سانسوری دیگر :

جونگ دال برای اینکه ارادت خودش را به ارباب یی نشون بده فکرهایی می کنه به ارباب می گه که من مغزم را به کار انداختم تا بتونیم دوبار پول بدست بیاریم ما باید این زنها و مشربها را به سربازان بفروشیم چون اونها حسرت همچین چیزهای را دارند واین سود زیادی برای ما داره و من همیشه و همه وقت آماده ام تا برای شما بمیرم لطفاً وفاداری من را بپذیرید و ارباب یی یی هم با کنایه می گه وفادری تو به من ثابت شده . من کارم را از دست دادم که برای خیلی زحمت کشیدم وحتی مجبور شدم به عنوان بازرگان نظامی در میدانهای جنگ تاب بخورم .اما حالا برای من پول در آوردن در این موقعیت … من چند سال دزد دریایی بودم و با ماهیهای بد بو زنده موندم اما پول در وردن در این موقعیت … مشکل تو اینه که مغزت از این چیزها باد کرده به عبارت دیگه برای اینکه از شر اینها خلاص شی باید بدنت رنج بکشه و ارباب یی از اونجا میره و کتک زدن جونگ دال را به عهد رییس جانگ میزاره

ارتش شکست خوده به کمپ بر می گردند و ارباب یی وقتی از خودم یوم مون شکست را می شنوه ناراحت میشه

متهمان نزد یی سادو می روند و محاکمه شروع میشه

یوم مون

گونگ بوک

یی سادو میگه من به خوبی از مهاتهای تو آگاهم و من تو را مسئول این شکست می دونم(بازیگر نقش اول که نیست بنده خدا) و دستور میده که یوم مون را بندازند زندان.

در راه جانگهوا هم با ناراحتی یوم مون را می بینه و یوم مون میره زندان و در این مدت زندان رفتن هوا تاریک میشه!

یوم مون

یوم مون به اتفاق افتاده فکر میکنه و ارباب یی نگران یوم مونه

ارباب یی پیش یی سادو میره و میگه عالی جناب دولت تانگ(چین) خودشو برای یک جنگ تمام عیار آماده می کنه وقتی که فرمانداران جیانگسو و هی بین و هی ان با هم اتحاد دارند و اگه شما نقشه ای نکشین ممکنه شکست بخورید ولی من یک پیشنهاد برای رهایی از بحران دارم و اون اینه که با شیلا رابطه بر قرار کنید و یی سادو میگه من رابطه خوبی با شیلا ندارم اونها قبول می کنند ؟ ارباب یی میگه رابطه دولت تانگ و شیلا نگران کننده شده ولی من این کار را می کنم و یی سادو میگه تو یک تاجر هستی و برای این معامله چی می خواهی و ارباب یی می گه یوم مون را آزاد کنید

بانو جمی در حال بررسی اجناسه که نیو چانگ خبر آمدن رییس جانگ از طرف ارباب یی را بهش می ده . رییس جانگ میگه که عالی جناب یی سادو می خواهد شما را ببینه و نامه را به بانو جمی میده .

بانو جمی نامه را می خونه و فکرهاش را میکنه

بانو جمی

و سرانجام میگه که یی سادو در ماننده شده و از من کمک می خواهد واین فرصت خوبیه اگه همه چیز درست پیش بره خیلی به نفع ما میشه و آماده شین که به سمت شاندونگ بریم

شب در حین ورود به ساحل گارد ساحلی به استقبالشون میاید و محافظین و در راس اونها نیو چانگ همه را درو می کنند وبانو جمی هم به سمت کشتی میره

بانو جمی فرار کرد

فردا صبح گونگ بوک و افرادش به ساحل میاین و رییس مو چانگ میگه گشت ساحلی دیشب در حین انجام وظیفه کشته شدن و این که به نظر میاید که کسایی که این کار را کردند خیلی حرفه ای بودند و یون میگه شاید کار افراد یی سادو بوده رییس موچانگ میگه اونها همچین کاری نمی کنند . گونگ بوک میگه ما باید این را به فرمانده گزارش بدیم و مراقبت از ساحل را تشدید کنیم

در هنگام ورود به مقرر تعدادی از سربازان یی سادو را می بینند که رییس مو چانگ می گه که اونها به عنوان جاسوس به مقرر یی سادو می روند و اطلاعات میارند و این حرف گونگ بوک را به فکر وار می داره

گونگ بوک به یاد کار جانگهوا میوفته و تصمیم خودش را می گیر و به عنوان جاسوس داوطلب میشه و یون وقتی او را می بینه مگه می خواهی اینطور بری جانگهوا را بیاری من هم با هات میایم ولی گونگ میگه لازم نیست ولی یون می گه من احساست را میدونم و میترسم یک کاری دست خودت بدی و سرانجام هر دو تا به مقرر یی سادو می روند و از بازرسی هم عبور می کنند و قراره 5 روز اونجا باشند

گونگ بوک در لباس جاسوسی

به سمت شاندونگ

فردا صبح بانو جمی دعوت ارباب یی را لبیک گفته و وارد کمپ یی سا دو میشه و ارباب یی به استقبالش میره و اون را پیش یی سادو میبره

بانو جمی پیش یی سادو میره و مقام بالای یی سادو اینجا معلوم میشه که بانو جمی به اون احترام میزاره(یی سا دو شاهزاده است)

ا�ترام به یی سادو

یی سادو میگه من شنیدیم که شما از نسل اصیل واشراف زاده هستید که این عامل در کار شما هم تاثیر داره وبانو جمی مگه در شیلا و چین مردم بازرگانان را پایینتر از خود می دانند ولی چیزی که قدرت را به اونها میده ثروته که اگه من این ثروت را نداشتم افتخار همچین ملاقاتی را بدست نمی آرودم

یی سادو از بانو جمی و این حرفش خوش میاید و بانو جمی میره اصل مطلب که با من چه کار داشتین ارباب یی توضیحات را ارائه میده و میگه عالی جناب از رابطه شما با خانواده سلطنتی خبر دارند و همانطور که میدانید ارتش زیگینگ در موقعیت بدیه و فرماندار هی نان که مدتها با عالی جناب متحد بود خیانت کرده وبه ارتش تانگ پیوسته و حال عالی جناب در خواست کمک از شیلا را دارند

یی سادو از بانو جمی سوال میگه که پیام من را به پایتخت شیلا میرسونی و قیافه بانو جمی در هم میره

بانو جمی در مورد اینکه موفق بشه چی بدست میاره می پرسه که یی سادو میگه من انحصار مدیریت نمک منطقه شاندونگ را به شما می دم و همچین قدرت تجارت با بیدیا (احتمالاً ژاپن) را هم میدهم طوری که شما دنیا را در دست دارید و بانو جمی فعلاً جوابی نمی ده تا در این رابطه فکرهاش را بکنه

پاداش

یعد از جلسه ارباب یی به بانو جمی میگه اگه شما از تجارت با موجینجو و یانگزو راضی بودین نیازی به درخواست یی سادو نداشتین ولی من جاه طلبی شما را می دونم ومی دونم شما این در خواست را رد نمی کنید و بانو جمی میگه اگه موفق بشم اینطوره واگه نشم همه چیزم را از دست میدم و می میرم و من فکر می کنم این در خواست شما بود نه عالیجناب و ارباب یی می گه بله من شما را به اون توصیه کردم و من سودی نمی برم از این کار من فقط با این کار می خواهم یوم مون را نجات بدم و الان زندگی یوم مون در دست شماست و خواهش می کنم کمک کنید

نیو چانگ نسبت به درخواست ارباب یی به بانو جمی هشدار میده

غرور

ارباب یی هم به رییس جانگ میگه من مطئنم که بانو جمی درخواست ما را قبول می کنه . و بانو جمی میاید اونجا و میگه که من در خواست عالی جناب را قبول می کنم وارباب یی خوشحال میشه

جانگهوا (کزت قصه ما) در حال شتشو رخته که چانگ گیوم میاید اونجا و میگه بانو جمی اومده اینجا و می خواهد تو را ببینه

جانگهوا پیش بانو جمی میره

بانو جمی : نچ نچ نچ… تو دختر احمق

من به زودی کار و کاسبیم را در یانگزو جمع می کنم و بر میگردم به شیلا و تو هم باید با من برگردی به شیلا

جانگهوا : من نمیایم

چانگ گیوم : جانگهوا !!

بانو جمی (خونسرد) : من شنیدم که یوم مون الان در زندانه . اون الان ممکنه زنده بیرون بیاید ولی اون یک روزی می میره

تو می خواهی بگی همچین مردی را برای همسری داری؟ چطور تو میتونی اینقدر احمق باشی ؟

من شنیدم که تو برای اینکه گونگ بوک را نجات بدی زن یوم مون شدی .حقیقت داره . من بیشتر از اینها از تو انتظار داشتم اما تو همیشه من را نا امیدی میکنی . من باید اون(گونگ بوک) را در موجینجو می کشتم . تو با این یکدندگیت عصبانیت و خشم من را نسبت به او بیشتر میکنی .من بیشتر از این تو را سرزنش نمی کنم آماده شو تا با من بیایی بریم

جانگهوا : من همین حالا می خواهم از گروه شما بیایم بیرون

نگرانی بانو جمی

من همه دستورات شما را اطاعت کردم تا دینم به شما را بدم که وقتی من بچه بودم من را نگه داشتید و من صادقانه به شما خدمت کردم . ولی من که با درخواست شما زندگی نمی کنم من زندگی خود را خواهم کرد

بانو جمی : تو به این میگی زندگی خودت ؟

جانگهوا : من هرگز احساس خوبی و راحتی در زندگیم نداشتم .من در میان یک ناحیه جنگی هستم اما بودن در اینجا را انتخاب می کنم و من بر نمگردم .

چانگ گیوم : جانگهوا تو چت شده

بانو به نظر نمیرسه که اون در حال مناسبی باشه و من با او حرف میزنم لطفاً عصبانی نشید

بانو جمی : تو چطور می تونی این کار را با من بکنی ؟ تو نمیدونی که من چقدر تو را دوست داشتم(خاله خرسه)

من دوباره از تو می پرسم . تو با من به شیلا بر می گردی ؟

جانگهوا :من بر نمی گردم

بانو جمی : بسیار خوب . این پایان تمام چیزهایی بود که بین ما وجود داشت

خشم بانو جمی

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آوا جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:45 ب.ظ

خوبه مرسی

درنا دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:33 ب.ظ

عععاالللیییییییییی بود

باران چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام.
ممنونم عالی بود.

علی چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:45 ب.ظ

خوب بود دستت درد نکنه

نعیم شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:52 ق.ظ

به نظر من جانگ بوگو بهترین و قویترین بازیگر این سریال بود. در این قسمت هم شما دیدید که گونگ چقدر عالی ظاهر شد. فقط چیزی که منو تو این سریال همیشه عصبانی میکرد این بود که گونگ هر دفعه به اون دزد دیلاق(یوم مون) رحم میکرد و اونو نمیکشت. من نمی فهمم چرا بعضیا گونگ بوک رو رها کردن و از اون خیارشور دیلاق طرفداری می کنند. Only فرمانده جانگ بوگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد