تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت چهل و هشتم سریال جواهری در قصر

در این هنگام افسرمین توضیح می دهد که جان پزشک قصر در خطر بود زیرا او تنها کسی بود که همه چیز را در مورد اردک گوگردی می دانست و من زمانی که برای آشکار شدن حقیقت خانه اش را بررسی می کردم یک نفر را دیدم که می خواست او رابکشد بنابراین او را دنبال کردم اما او فرار کرد...

رییس دادستانی از افسرمین سئوال می کند که چرا او را پنهان کرده و به دادستانی خبر نداده است ، در این هنگام پزشک قصر می گوید متاسفم که این را می گویم اما به خاطرمنه ، چون من مدت زمانی می خواستم تا خودم را برای این مجازات آماده کنم بنابراین از او خواستم مدت زمانی به من وقت بدهد...

در این هنگان رییس دادستانی از یوئلی می پرسد که چه چیزهایی در مورد مدرک می داند که یوئلی می گوید بانوی منشی ها مرا تحریک کرد و باعث عصبانیت بانوچویی می شود ، وزیر اوو که فرصت را مناسب می بیند اعلام می کند که بانو چویی باعث و بانی قضیه اردک گوگرددار بوده است...

در این هنگام پزشک قصراعلام می کند که این کاری بود که هردوی شما انجام دادید ، در ابتدا پانسول چویی برادر بانو چویی شروع به توطئه کرد، بنابراین من و پزشکان قصر آشپزخانه را مقصر دانستیم وقتی داشتیم در مورد آشپزخانه تحقیق می کردیم آقای اوو مسئول تحقیقات در آن زمان بود اگرچه او سکوت می کند اما همه چیز را می داند چون او مسئول برنامه ریزی این خیانت بوده...

بانو چویی اعتراض می کند واعلام می کند که در آن زمان او در آشپزخانه نبوده است ، در این زمان دختری (هوانگ) که در آن زمان کارگر آشپزخانه بود و آن ظرف اردک را امتحان کرده بود وارد اتاق می شود، افسرمین از او می پرسد که آیا بانو چویی در آن زمان در قصر بوده است ،هوانگ می گوید بله او در قصر بود...

بانو چویی باز هم بهانه می آورد و می گوید که من در آن زمان به دستور بانو هن در مهمان خانه زندانی بودم ، دستیار بانوی سابق منشی های  قصر(بانو پارک) وارد می شود و به بانو چویی می گوید که من تو را آزاد کردم و مدارکی را که بانو پارک داده بود را به افسرمین تحویل می دهد و می گوید که بانو پارک به این جا نیامد چون گفت می خواهد مانند یک گنهکار به معبد سونگ داک برود...

افسرمین مدارک را به رییس دادستانی می دهد و می گوید که در این نامه که پنهانی به بانو چویی داده شده است نوشته شده است که چه کسی در قصر بوده و کجا سوپ اردک را روی هوانگ امتحان کنند و شما با خواندن نامی که در آخرین خط نامه است خواهید فهمید که این نامه را چه کسی نوشته است ، شخصی که مسئول تحقیقات بوده است آقای اوو...

رییس دادستانی که موضوع برایش روشن شده است اعلام می کند که ما این موضوع رابه پادشاه می گوییم و صبر می کنیم ایشان نظرشان را بگویند تا آن موقع بانو چویی را در اتاق سرپرستی پیشکارها بازداشت کنید و آقای اوو نیز در خانه باز داشتند...

رییس دادستانی به همراه دیگر مسئولین دربار به دیدن پادشاه می روند و از او می خواهند که قاضی را خود انتخاب کند و پادشاه وزیر چپ را به عنوان قاضی انتخاب می کند...

مجرمین را دستگیر می شوند و تحت بازجویی قرار می گیرند ، در این هنگام یکی از پیشکارها وارد می شود و اعلام می کند که بانو چویی ناپدید شده است...

بانو چویی که فرار کرده است می خواهد ملکه مادر را ببیند که ملکه مادر اجازه ی این کار را نمی دهد وبا نو چویی به انبار ذخیره فرار می کند اما یکی از بانوان آینده از پشت در صدای او را می شنود و به بانو مین اطلاع می دهد و بانو مین محلی را که بانو چویی در آن مخفی شده است را به یانگوم اطلاع می دهد و یانگوم به انبار ذخیره می رود ، بانو چویی می خواهد به او صدمه بزند که موفق به این کار نمی شود...

یانگوم به بانو چویی می گوید که من به شما شانس دادم اما چی باعث شد که این کارها را بکنید که بانو چویی اعلام میکند قدرت،ثروت و خانواده ام...

یانگوم می گوید آیا آن ها از خودتان مهم تر بودند ، شما تا به حال به این فکر کرده اید چطور اسمتان در قصر بماند، بانو چویی اعلام می کند که من فقط نمی خواهم قدرت از دستم برود...

یانگوم می گوید که با دستور عالی جناب پانسول چویی دستگیر و تمام اموال او تصرف شده است هم چنین آقای اوو و گیومیونگ دستگیر شده اند و اگرشما خودتان را معرفی نکنید گیومیونگ به همه چیز متهم خواهد شد...

بانو چویی که نمی داند چه کار کند به محلی که میونگی دفن شده است می رود و از میونگی تقاضای بخشش می کند...

بانو چویی هنگام برگشت روبان قرمزی بر روی درخت می بیند و یاد خاطرات گذشته خود می افتد و سعی می کند آن روبان را از شاخه درخت بازکند...

 ناگهان پایش لیز می خورد اما با دستانش شاخه درخت را می گیرد...

بانو چویی یاد خاطرات گذشته خود می افتد...

بانو چویی مانند زمان کودکی دستان خود را ول می کند اما این بار...

افسرمین خبر را به یانگوم می دهد و اعلام می کند ما نمی دانیم که او داشته فرار می کرده یا قصد خود کشی کنه ، اما ما جنازه اش را در مت دونگ این پیدا کردیم...

یانگوم به فکر می رود افسرمین از او می پرسد که چه چیزی ذهن او را مشغول کرده است که یانگوم می گوید آن جا آرامگاه مادرم است...

افسرمین به محلی که مجرمین را جمع کرده اند می رود و حکم پادشاه را برای آنها می خواند...

زندانی اوو کیومو از قصر اخراج و به جزیره هاکسان تبعید می شود...

زندانی پارک کیوم اخراج از دربار و تبعید به جیجوا...

زندانی پانسول چویی محکوم به 20 ضربه شلاق وبه عنوان کارگز معدن به هام کیونگ فرستاده می شود...

زندانی چویی گیوم یونگ از دست دادن موقعیت و اخراج از قصر...

 و پزشک قصر و پارک یوئلی اخراج از قصر و ممنوعیت از پرداختن به پزشکی...

پانسول چویی به علت شکنجه در راه جزیره هاکسان جان خود را از دست می دهد...

گیومیونگ که خود را آماده ترک از قصر کرده است از یکی از بانوان آینده می خواهد که برود یانگوم را صدا کند و یانگوم می آید ، گیومیوگ رو به یانگوم می گوید می خواهی چیزی بهت بگم و نامه مادر یانگوم را زمانی که یانگوم را ترک می کرده را به او می دهد و می گوید خاله ام از من خواست این نامه رابسوزانم اما من این کار را نکردم من نمی توانم به خانواده ام کاملا وفادار باشم و هنوز راهی ندارم من اعتقاد کاملی ندارم و احساسی نسبت به گناه خود ندارم ، من هرگز عشق کاملی در یافت نکردم و هرگز عشق کامل به کسی ندادم...

در راه گیومیونگ افسرمین را می بیند و افسرمین به او اعلام می کند که متاسفم...

یانگوم به نزد پادشاه می رود و پادشاه به او اعلام می کند که قصد دارد به او پاداشی بدهد ، او هفتاد و هفت پیمانه برنج، هفتاد و هفت پیمانه حبوبات و سه پیمانه گیاهان دارویی به یانگوم می بخشد...

هم چنین پادشاه می گوید که تو تقاضایی داری که یانگوم می گوید من سه تقاضا دارم یک اینکه شأن و مقام بانو هن را برگردانید او کسی بود که بی انصافانه مرد که پادشاه قبول می کند هم چنین از پادشاه می خواهد که شأن و عزت مادرش را هم برگرداند و یانگوم ادامه می دهد و می گوید که مادرم یک بانوی دربار در آشپزخانه سلطنتی بود ، اون طبق قوانین سلطنتی مجازات شد بعد آنکه به دروغ متهم به داشتن رابطه با یک مرد شد زمانی که او شاهد بود که یک نفر چیزهای مضری در غذای مادر پادشاه این_سو می ریخت آن وقت او آشپزخانه دربار بود و یانگوم تقاضای سوم خود را عنوان می کند...

و یانگوم برای چند روز به عنوان بانوی اول آشپزخانه انتخاب می شود...

یانگوم طبق گفته بانو هن که به او گفته بود زمانی که بانوی اول آشپزخانه شدی در مورد ظلم هایی که به من شده است در کتابی که بانوان اول می رسد بنویس و یانگوم شروع به نوشتن می کند...

و یانگوم به دیدن پادشاه می رود و از این فرصتی که پادشاه به او داده است تشکرمی کند ، پادشاه می گوید این مربوط به قبل از زمانی است که به سلطنت برسم من در خانه والدینم بودم که یک دختربچه کوچک آمد و به من نوشیدنی داد ، اون مرا نشناخت و به بانوی دربار احترام کرد و رفت اون دختر تو نبودی که یانگوم اعلام می کند بله من بودم...

 

 

خلاصه قسمت چهل و هفتم سریال جواهری در قصر!

پس از رفتن یانگرو ، پانسول چویی خطاب به بانو چویی می گوید که ما هم اکنون توانستیم بانو یون را به بیرون از قصربفرستیم وباعث ناپدید شدن دو شاهد شدیم وحالا باید با خواسته او موافقت کنیم ولی در مورد خلاصی از شر یانگوم چه کنیم ، که بانو چویی می گوید با این کار جرم خودمان را آشکار می کنیم زیرا آقای مین ، نخست وزیر جناح چپ و ملکه فقط نظاره گر نخواهند بود...

یانگرو به دیدن یانگوم می رود...

 یانگوم از او می پرسد که برای چه به این جا آمده است ، که یانگرو نامه هایی که در آن ها دستوراتی است را به یانگوم می دهد ومی گوید که این ها دستورات مهمی هستند یکی از طرف بانو چویی و یکی از طرف وزیر اوو ، بانو چویی به من گفته که ناپدید شوم و وزیر اوو نیز این نامه را داده است تا ببرم دفتر دادستانی تا به آنها بگویم که بانو چویی با تو چه کرده است ، بنابراین سرنوشت آنها به من بستگی دارد که یانگوم باز می پرسد که برای چه به این جا آمده است که یانگرو اعلام می کند تو نمی دانی ، آنها این کار را کردن چون من همه چیز را می دانم...

و از یانگوم می خواهد به او کمک کند تا او نیز بتواند به یانگوم کمک کند و به وسیله ارتباطی که با ملکه دارد او را به سمت بانوی منشی های سلطنتی برساند ، که یانگوم به او اعلام می کند من به تو هیچ قولی نمی دهم ، زیرا بدون کمک تو می توانم این کار را انجام دهم وتنها راهی که الان برای زنده ماندن تو باقی مانده است که بروی اعتراف کنی وطلب بخشش کنی ، پس به دفتر دادستانی برو...

http://yangom-joon.blogsky.com/

در همین زمان بانو چویی نیز به دیدار یانگوم می رود و به یانگوم می گوید میونگی کجاست و باعث تعجب یانگوم وهمسر کنگ داگو می شود ، بانو چویی به همراه یانگوم به محل دفن میونگی می روند که بانو چویی اعلام می کند من و میونگی زمانی که هشت سالمان بود واد قصر شدیم او بسیار شجاع بود و چیزهای زیادی به من آموخت اما من کارهای بد زیادی در حق دوستم انجام دادم ، زیرا من زندگیم را مدیون او هستم که این برای من بسیار عذاب آور است و از تو می خواهم که مرا ببخشی و از تو می خواهم همانند میونگی زانو بزنی و مرا ببخشی...

http://yangom-joon.blogsky.com/

که یانگوم رو به بانو چویی می کند ومی گوید که من مطمئمنم قلبتان از مادرم بخشش می خواهد و می دونم که این رنج باعث شده این کا را بکنید ، بنابراین به دفتر دادستانی بروید وهمه چیز را بگویید که بانو چویی از او می خواهد که به او وخانواده اش رحم کند که یانگوم می گوید پشیمانی یعنی این که شما مسئولیت آنچه را که انجام دادید بپذیرید...

http://yangom-joon.blogsky.com/

در همین هنگام به پانسول چویی و بانو چویی اطلاع می دهند که یانگرو ناپدید شده است و دیشب با وزیر اوو نیز ملاقات داشته است...

http://yangom-joon.blogsky.com/

یانگرو تصمیم خود را می گیرد و به سوی دفتر دادستانی می رود که در راه به وسیله نیروهای پانسول چویی ربوده می شود و خود را در برابر پانسول چویی وبانو چویی می بیند و آنها نامه ای راکه وزیر اوو به و داده بود راپیدا می کنند و به او می گویند که ما به تو فرصت داده بودیم...

معاون وزیر اوو به دیدار او می رود و او را از مشکل به وجود آمده مطلع می کند و معاون وزیر اوو از وزیر می خواهد که به دیدن ملکه مادر برود...

http://yangom-joon.blogsky.com/

که وزیر اوو به دیدن ملکه مادر می رود و اجازه ورود می خواهد که بانو چویی به یکی از بانوان اعلام می کند که به وزیر اوو بگویند که ملکه مادر مریض است واو فردا بیاید ،در همین هنگام بانو چویی از افرادی که در اتاق هستند می خواهد که به بیرون بروند و  به ملکه مادر می گوید که وزیر اوو در این مدت خلاف های بسیاری مرتکب شده است...

افسرمین به دیدار یانگوم می رود و به او اعلام می کند که بانو یون به جرم های وزیر اوو اعتراف کرده است که یانگوم می گوید پس هم اکنون جان او در خطر است ، زیرا او دیشب پیش من آمده بود و می گفت که بانو چویی گفته فرار کند و وزیر اوو نیز به او گفته به جرم های بانو چویی اعتراف کند...

وزیر اوو که متهم شده است مورد باز جویی قرار می گیرد که در این هنگام افسرمین وارد می شود و می گوید که یونسنگ که از مرگ یانگرو مطلع شده است یاد خاطرات خود با یانگرو می افتد...

پادشاه که به دیدار یونسنگ رفته است علت ناراحتی را از او جویا می شود ، که یونسنگ از او می خواهد که با در خواست پزشک یانگوم موافقت کند ، که پادشاه اعلام می کند که وزیر اوو و بانو چویی نیز با این موضوع در ارتباط هستند که مشکل فقط آن ها نیستند زیرا آنها اطرافیان با نفوذی دارند که یونسنگ اعلام می کند که یانگوم وصیت نامه ای قبل از مرگ پزشک قصر از او گرفته است...

پادشاه از پیشکار می خواهد که پیش یانگوم برود و وصیت نامه ای را که او از پزشک قصر گرفته است از او بگیرد...

یکی از بانوان پزشک به دیدن یانگوم می آید و به او اعلام می کند که ملکه مادر می خواهد او را ببیند و یانگوم به دیدار ملکه مادر می رود که ملکه مادر از او آن وصیت نامه را می خواهد ، که یانگوم اعلام می کند که آن وصیت نامه را ندارد...

گیومیونگ از بانو چویی می پرسد که آیا آن وصیت نامه را به ملکه داد ، که بانو چویی اعلام می کند به خدمتکارها بگو بروند ویوئل یی رابیاورند...

در این زمان پیشکار به پیش یانگوم می رود وبه او اعلام می کند که پادشاه آن وصیت نامه را می خواهد ببیند ، که یانگوم اعلام می کند که چنین وصیت نامه ای وجود ندارد...

بانو چویی به یوئلی می گوید که آیا او تصمیم خود را گرفت که یوئلی می گوید بله او از حرف های شما اطاعت می کند که بانو چویی می گوید حالا باید تو برای من کاری انجام دهی ، تو باید این نامه را به دفتر سران امور داخلی ببری...

یوئلی به دفتر سران امور داخلی می رود و نامه ای را که بانو چویی به او داده بود را به آنها می دهد و آنها از او می پرسند که او چگونه این وصیت نامه را بدست آورده است...

بانو چویی و گیومیونگ به دیدار یونسنگ می روند و اعلام می کنند که یک پیغام از دفتر سران امور داخلی دریافت کرده اند... که تمام بانوانی  که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط هستند باید بیایند وشهادت بدهند به خاطر همین بانو مین باید با ما بیاید ،تمامی افرادی که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط بوده اند در اتاق سران امور داخلی جمع شده وبه سوالات پاسخ می دهند و هرکدام دیگری را مقصر می دانند...

که تمام بانوانی  که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط هستند باید بیایند وشهادت بدهند به خاطر همین بانو مین باید با ما بیاید ،تمامی افرادی که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط بوده اند در اتاق سران امور داخلی جمع شده وبه سوالات پاسخ می دهند و هرکدام دیگری را مقصر می دانند...

که در این لحظه پزشک قصرکه همه فکر می کنند خودکشی کرده است به همراه افسرمین ویانگوم وارد اتاق می شود و باعث حیرت حاضرین می شود...

 

 

خلاصه قسمت چهل و ششم سریال جواهری در قصر

پس از ساعت ها تلاش یانگوم از پادشاه می خواهد که چشمان خود را باز کند و پادشاه چشمان خود را باز می کند و متوجه خوب شدن چشمان خود می شود...

ملکه که از این ماجرا خرسند است از یانگوم می پرسد چگونه توانسته است این کار را بکند و یانگوم توضیح می دهد که بله اون بهکت بود اما علت آن چیز دیگری بود و علت آن التهاب نصفی از کبد بود و این بیماری در ابتدا به صورت آنفولانزا دیده می شود واین بیماری گسترش پیدا کرده به روده و خون و رگها و در نهایت به چشم ها سرایت می کند...

 من هم اول فکر می کردم که بیماری بهکت است اما زمانی که نبض پادشاه را گرفتم متوجه شدم که علت می تواند از جای دیگر باشد و آن هم به خاطرمسمومیت آرسنیک بوده است و این آرسنیک در شیری بوده است که ایشان هر روز استفاده می کردند و این شیر از گله هایی بوده است که از آن آب زمینی می خوردند که در آن ارسنیک بوده است که همان منبع چشمه های آب گرم بوده است زیرا در آن چشمه های آب گرم آرسنیک بوده است، در همین زمان پادشاه که از بدست آوردن سلامتی خود خوشحال است از او می پرسد که نام تو چیست، که او می گوید اسم من یانگوم است...

یانگوم وارد اتاق بانو چویی می شود ولیست غذاهایی را که برای سلامت پادشاه مضر است به بانو چویی می دهد...

فسرمین ونیروهایش از استخراج نقره ها و معامله آنها توسط وزیر اوو وبرخی مقامات آگاه می شوند به همین منظور در زمانی که آنها در حال معامله هستند آن ها راغافلگیر می کنند و برخی از آنان را دستگیر می کنند...

پادشاه که سلامتی خود را بدست آورده است زمانی که یانگوم را مشاهده نمی کند ، علت غیبت یانگوم را جویا می شود...

 که وزیر اوو اعلام می کند یانگوم به جایگاه سابق خود برگشته است و پزشک شین شایسته مراقبت از شماست و پزشک شین اولین کسی بود که متوجه شد که بیماری شما (بهکت)  است و در کتاب ها دنبال راه درمان می گشت و اگر ملکه تاسیسات رسمی را نادیده نمی گرفت و با تصمیمات خود باعث کاهش اعتبار داروخانه سلطنتی نمی شد این موضوع به وسیله داروخانه سلطنتی حل می شد ، به همین دلیل است که مقامات رسمی از این موضوع شاکی هستند وفکر می کنند به آنها توهین شده است ، زیرا یانگوم زمانی که باید به دلیل دسترسی به پروندهای پزشکی شما مجازات می شد با دستور پنهانی ملکه آزاد شد که این امر باعث ناراحتی مقامات رسمی شده است...

در همین حین پادشاه به دیدار یونسنگ می رود و جویای حال او می شود ، که یونسنگ از او خواهشی می کند و از پادشاه می خواهد به داستان کسی که مانند خواهر اوست گوش کند که پادشاه از او می پرسد این دختر کیست ، که یونسنگ اعلام می کند بانوی پزشک یانگوم که پادشاه اعلام می کند خود او نیز مایل است او را ببیند و از یونسنگ می پرسد که آیا او این جاست که یونسنگ اعلام می کند بله او همینک این جاست...

ویانگوم وارد اتاق می شود،پادشاه از یانگوم می پرسد که داستان او چیست ، آیا مربوط به اردک گوگردی که خورده نبوده است و باعث تعجب و حیرت یانگوم می شود...

یانگوم از پادشاه می خواهد که بی عزتی و بی شرافتی بانو هن را پاک کند ، زیرا بانو هن برای او مانند یک معلم و یک مادر بود،که پادشاه از او می پرسد به همین دلیل پرونده های پزشکی من را بر داشتی که یانگوم اعلام می کند بله ، که پادشاه اعلام می کند پس به عبارتی دیگر پاک کردن حساب بانو هن از اتهام واهی ودروغ...

که یانگوم اعلام می کند بله من این تقاضا را از شما می خواهم زیرا بانو هن بی گناه است و اگر او تقصیری هم داشته باشد این هست که اجازه دخالت و نفوذ هیچ کس را در آشپزخانه ای که غذای شما در آن درست میشد را نمی داد و برای زنده ماندن من در طی باز جویی اعتراف به خیانت کرد و از شما خواهش می کنم که به قلب وخواسته اون اجازه بدین که دوباره در این قصر زنده بشود...

که پادشاه اعلام می کند من همیشه از غذاهای بانو هن لذت می بردم اما برای پاک کردن اسم اون من باید دوباره خونریزی کنم که بعد از این خونریزی ها قدرت شاهزاده کاهش خواهد پیدا کرد و قدرت ملکه بیشتر خواهد شد که اگر این طور شود او مدت زیادی همسر من نخواهد بود زیرا اون تنها کسی است که زندگی پسرم را تهدید خواهد کرد ، من به عنوان یک پدر برای یک پسر و یک همسر برای یک زن چرا باید چنین کاری کنم...

بانو چویی که از ارتباط یوئلی و بانو پارک (بانوی سابق منشی ها) با خبر شده است به یوئلی اعلام می کند من دوست دارم تو مثل یک پروانه در آتش پرواز کنی برای یک فرد ، فردی که تو و خانواده ات را نجات داد تو باید به این فردی که چنین محبتی به تو کرده است مدیون باشی و به او وفادار بمانی و اگر می خواهی وفاداریت را به بانو پارک (بانوی سابق منشی ها) نشان بدهی به او بگو که ساکت بماند زیرا این برای او بهتر خواهد بود و از تو می خواهم این مدارک را به او بدهی...

پس از خروج یوئلی ، گیومیونگ در مورد درستی این کار می پرسد که بانو چویی توضیح می دهد که در میان این مدارکی که برای او فرستادم مدرکی وجود دارد که می تواند او را به سمت مرگ بکشاند ، زیرا ما الان نمی توانیم از عهده ی جنگ با بانو پارک بر بیاییم...

پانسول چویی و بانو چویی به دیدار وزیر اوو می روند و به او اعلام می کنند که او نباید دوستان قدیمی خود را فراموش کند...

فردی ناشناس به قصد از بین بردن پزشک قصر وارد منزل وی می شود که در این هنگام افسرمین و یانگوم برای دیدار پزشک قصر به منزل وی می روند که  افسرمین متوجه حضور وی می شود و او را تعقیب می کند و با او درگیرمی شود ، اما فرد ناشناس موفق به فرار می شود اما قبل از فرار افسر مین می تواند چهره ی او را ببیند...

یانگوم که به دیدن پزشک قصر رفته است از او می خواهد که حقیقت را روشن کند زیرا یک فرد بی گناه به خاطر آن مرده است ، که پزشک قصر اعلام می کند باید راجب این موضوع فکر کند و از یانگوم می خواهد برود بیرون...

فرد ناشناسی که توسط پانسول جویی فرستاده شده بود به دیدن پانسول چویی می رود وبه او می گوید زمانی که می خواسته است پزشک قصر را بکشد افسرمین نیز در همان جا بوده و او نتوانسته این کار را بکند ، که پانسول چویی به او دستور می دهد که قبل از این که افسرمین برای منزل پزشک قصر نگهبان بگذارد کار نیمه تمام خود را تمام کند...

فرد یکبار دیگر برای کشتن پزشک قصر روانه ی خانه ی پزشک قصر می شود اما زمانی که به آنجا می رسد متوجه می شود که پزشک قصر خود ، خود کشی کرده است...

در همین هنگام یکی از بانوان آینده به سراغ بانو چویی و گیومیونگ می رود و اعلام می کند بانوی پزشکی می خواهد شما را ببیند ، بانو چویی و گیو میونگ که فکر می کنند او حتما یوئلی است به دیدار او می روند اما متوجه می شوند که او یانگوم است ، یانگوم به آنها اعلام می کند که قبل از خودکشی پزشک قصر از او نامه ای گرفته است و از همه ی توطئه های آنها آگاه شده است و به آنها اعلام می کند که می خواهد به آنها یک فرصت بدهد به شرط آنکه آنها طلب بخشش کنند...

بانو چویی هراسان به دیدار وزیر اوو می رود و به او اعلام می کند که یانگوم از پزشک قصر وصیت نامه ای  گرفته است...

هم چنین پانسول چویی و بانو چویی  به دیدار وزیر اوو می روند تا در مورد این موضوع تصمیم بگیرند که در آخر به این نتیجه می رسند که یانگوم دروغ می گوید زیرا اگر او چنین نامه ای داشت به ما مهلت نمی داد اما باز هم احتیاط را رعایت می کنند وافرادی را به منزلی که یانگوم در آن زندگی میکند می فرستند تا این نامه را پیدا کنند اما نامه هایی جز نامه های عاشقانه ی کنگ داگو به همسرش پیدا نمی کنند...

یانگوم به دیدار گیومیونگ می رود و از او می خواهد برای مدت کوتاهی به او اجازه دهد که به آشپزخانه قصر برگردد مانند زمانی که بانوی دربار آشپزخانه بود و از او می خواهد به احساسی که در قلبش وجو دارد عمل کند زیرا او متوجه شده است که او مانند بانو هن به بانوان آینده آموزش می دهد و دوست ندارد نسبت به گیومیونگ احساس نفرت داشته باشد ...

که گیومیونگ عصبانی می شود و به یانگوم می گوید که اتاق را ترک کند وبه بیرون برود اما یانگوم قبل از رفتن به او اعلام می کند این آخرین نشانه ی دوستی من با کسی بود که من تمام وقتم را با آن در آشپزخانه دربار صرف کردم...

گیومیونگ از یانگرو می خواهد به خانه ی پانسول چویی زیرا پانسول چویی و بانو چویی او را می خواهند ببینند ، در خانه ی پانسول چویی بانو چویی از یانگرو می خواهد  قصر را ترک کند زیرا پزشک قصر مرده است ویانگوم هم نمی تواند کاری بکند اگر تو قصر را ترک کنی ، زیرا او شروع به ترساندن تو می کند تا حقیقت را بگویی ، حال اگر می خواهی محاکمه نشوی و زندگی آرام وبا ثروتی داشته باشی قصر را ترک کن و من مراقب اوضاع هستم و پس از آرام شدن اوضاع تو را بر می گردانم...

و یانگرو آماده ترک کردن قصر می شود اما قبل از رفتن از  بانو چویی می خواهد که اجازه دهد با دایی اش خداحافظ کند که بانو چویی اجازه می دهد و یانگرو به خانه دایی اش می رود و متوجه می شود که مشاور وزیر اوو برای دیدن او به خانه ی دایی اش آمده است، مشاور وزیر اوو از یانگرو می خواهد که فردا صبح به دادستانی برود و هرچی که می داند بگوید که چطور بانو چویی مجبور کرد که مادر یانگوم سم بخورد و هم چنین بانو چویی قصد کشتن بانو هن را بوسیله هوانگ که صدف سمی خورده بود را داشته است و به هیچ عنوان نترسد زیرا او همه چیز را در دفتر داستانی آماده کرده است وهیچ اتاقی برای او نمی افتد و او با گفتن این حرف ها می تواند بانوی منشی های سلطنتی شود...

یانگرو که هنوز نمی داند چه تصمیمی بگیرد به دیدن یانگوم می رود...