تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

حذفیات قسمت چهل و هفتم تاجر پوسان

ملاقات سانگوک با داینونگ در اتاق خواب

 

پیچ خوردن اوایل حرفهای سامبو به بوکتایی که شک نکنید اخرش هم درست ترجمه کردن اصلاْ کسی نفهمید که اونجا هم دیالوک عوض شده . و اگر نه چرا سانگوک بره توی اتاق ندیمه زنش مگر کار داری اونجا :

بوکتایی هم موفقیت نقشه و ناراحتی خودشو به سامبو میگه و سامبو که فکر میکنه سانگوک هم مثل خودشوه میگه تو به این چیزها کار نداشته باش بزار سانگوک یک شب راحت باشه چون می گیون هم چیزی نگفته و از خاطرات خودش در این شبها میگه .باز چشم زنشو دور دیده

زن سامبو هم به می گیون میگه دستی دستی می خواهی خودنو بدبخت کنی این چه کاریه که می گیون خیلی خونسرد میگه من خودم خواستم اونها خیلی همدیگه را دوست دارند .سانگوک فرمانداره و میتونه با هر خدمتکاری خواست بخوابه

حذف بعضی از صحبتها بین داینونگ و می گیون :

صبح داینونگ از اتاق میاید بیرون و می گیون در مورد نتیجه کار میپرسه که داینونگ میگه اون نه حرفی زد و نه کاری کرد فقط غصه میخورد .اون به من علاقه منده ولی نمیتونه به شما هم خیانت کنه و همین مسئله است که اون سرش گیر کرده بهترین راه اینه که من از اینجا برم و به عنوان ندیمه یکجای دیگه کار کنم که می گیون میگه ما تو را هنوز همون مدیر سونگ بانگ میدونیم و اگه از اینجا بری باعث ناراحتی سانگوک میشی بهتره همینجا بمونی

ناراحتی سانگوک از اتفاق دیشب و ورود می گیون به اتاق که سانگوک روش نمیشه تو روی می گیون نگاه کنه و می گیون از دل سانگوک در میاره و میگه من ناراحت نیستم

احوال پرسی بوکتایی از چورای

و  در اتاق خواب که بچه شون نمیزاره کار ادامه پیدا کنه

 

ورود بوکتایی به قهوه خونه مادر سانگوک برای دادن خبر استعفا

 

دعا کردن می گیون برای شوهرش در حضور بودای بزرگ در معبد که ابتدای آهنگ سکانس می گیون گذاشته شد

 

 

خلاصه قسمت چهل و پنجم 45 سریال تاجر بوسان


بالاخره شاه از همه مدعوین دیدن میکنه و بین همه سان اوک رو شخصا به حضور میپذیره
سان اوک که دیگه مردی شده واسه خودش باکله گنده ها میپره
دکورشو نگاه کنین چه اشناست

این وسط کسی که خیلی از ارتقا گرفتن سان اوک میسوزه همون رقیبت کله پوکیه که بعد از رفتن رییسش سرجاش نشسته


یه شب محافظ رییسه میاد خونه سان اوک و اونم که طبق معمول یاد یار نمیذاره بخوابه تو حیاط خونه قدم اهسته میره که میبیندش
همین باعث میشه که سان اوک بازم یاد رییسه بیفته و دلش واسش بسوزه و یه دیدار باهاشون بکنه و وعده و عید بده

دیدین که وقتی یکی کله گنده میشه مردم چطوری میشن؟ هر چی زن همسایه است واسه زن سا ن اوک هدیه میارن تا بلکه نور چشمی بشن

سان اوک هم با شغل جدیدش حسابی حال میکنه و یه جورایی مفتش و بازرسه ،اون وارد یه کارگاه  میشه و وقتی زمینه های مستعد رو توی کارگرهای اونجا میبینه دستور میده وسایل بسازن

رقیبها بیکار نمیشینن و واسش توطئه میکنن و دم یه بازرس دیگه رو می بینن
بازرسه میاد مچ سا ن اوک رو بگیره که صاحب کارگاه توضیح میده و همه چی ختم به خیر میشه






یه شب که تمام مقام دارها رو جمع کردن و مهمونیه بعد ازشام چند تا بانو  رو میارن که ....
سان اوک در کمال ناباوری عشقشو بین اون زنها میبینه



 


 

خلاصه قسمت چهل و هفتم 47 سریال تاجر بوسان

دو تا کبوتر فقط به هم نگاه میکنن و داینونگ بدبخت گلوله گلوله اشک میریزه

زن سان اوک هم که دلش طاقت نمیاره از دور میاد و اتاق رو نگاه میکنه

فردا صبحش زن سان اوک میره دم اتاق و داین رو میبینه که از ا تاق اومد بیرون

سان اوک هم از بدبختی وغصه گیج میزنه

همون روز یه جلسه بین فرماندار ها هست و وزیره سان اوک رو تحویل میگیره البته از اون لحاظ

اوضاع رقیب سان بدتر میشه تا اینکه به فکر یه نقشه بکر میفتن تا سان رو توی دردسر بندازن

تا میتونن باج میدن و سیبل یارو رو چرب میکنن که یه انتقام درست و حسابی از فرماندار سان بگیرن

سان واسه داین نقشه ها داره،میفرسدش جایی که باباش هست تا اونو ببینه

اینم یکی از نوکر های سان اوک که بعد از کلی وقت برمیگرده خونه و زنشو میبینه..

همه چی روبراهه تا اینکه یکی از کارگرا یه خبر بد رو به زن سان میده و داین هم میشنوه

سان اوک با برو بچ جلسه میذاره تا ببینه چیکار میشه کرد و اتفاقا هیچ کاری هم از دستشون برنمیاد و سان رو میندازن زندان

برو بچ میان ملاقاتی و کمپوت هم یادشون میره و سان بدبخت گرفتار میشه














هر چی بقیه عقلاشون رو میذارن رو هم به هیچ نتیجه ای نمیرسن تا اینکه روز دادگاه سان میرسه و

کنار قاضی همون کسی که چند سال قبل توی مهمونخونه سان پول غذاشو حساب کرد می ایسته


دفاع سان اوک فایده ای نداره و قاضی دستور میده ببرن تکه تکه اش کنن