تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت چهل و نهم سریال جواهری در قصر

پادشاه از یانگوم می پرسد که حالا چه خواسته ای دارد و یانگوم خواسته ی خود را مطرح می کند و از پادشاه می خواهد که او را به مرکز بهداشت عمومی بفرستد...

با دستور پادشاه مبنی بر تغییر پست ها ، اول از همه پزشک شین به مرتبه چهارم ترفیع پیدا می کند و پزشک یونگ به مرتبه پنجم ترفیع پیدا می کند...

پس یانگوم کار خود را در مرکز بهداشت عمومی شروع می کند...

یانگوم به دیدن افسرمین می رود و از او می خواهد که به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس بدهد...

افسرمین به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس می دهد...

یانگوم هر روز به مطالعه و درمان بیماران می پردازد و برای بیماران دارو درست می کند...

بانوی جدید آشپزخانه قصر تمام بانوان دربار را جمع می کند واعلام می کند که به دلیل بالا بودن سن و فقدان انرژی قصد کناره گیری از مقام بانوی اولی را دارد...

به همین منظور اعلام می کند که  قصد دارد مسابقه ای در جشن تولد شاهزاده بگیرد و بانوان دربار برای این مسابقه باید یک خوراک آماده کنند...

جشن تولد شاهزاده برگزارمی شود و هرکدام از بانوان خوراکی را آماده می کنند...

 

بانوی اول آشپزخانه اعلام می کند که ملکه تصمیم خود را گرفته اند و بانو مین را به عنوان بانوی اول آشپزخانه انتخاب کرده اند...

بانو مین به دیدن یانگوم می رود و یانگوم برای کمک به او دفترچه آشپزی به او می دهد که شامل چیزهایی است که  از بانو هن یاد گرفته و همه چیزهای دیگری که یاد گرفته است...

بانو مین از او می پرسد که چرا او قصد دادن این دفترچه پزشکی را به او دارد...

که یانگوم اعلام می کند من احساس بدی نسبت به نگهداشتن این کتاب داشتم وحالا فکر می کنم صاحب اصلی این کتاب پیدا شده است و این به تو کمک خواهد کرد ، چون من عادت داشتم همه جزئیات را در دفترچه بنویسم...

 

بانو مین از یانگوم تشکر می کند اما می گوید که من احساس گناه می کنم زیرا این مقامی است که کسانی مثل بانو یونگ داشتند و بانو هن و بانو چویی برای آن کامل شدند ، این مقامی برای افراد تلاشگر مثل توست پس چطور یک کسی مثل من می تواند این را بگیرد...

یانگوم می گوید که شما شخصی بودید که بدون هیچ عامل دیگری آشپزی می کردید و بانو هن هم اغلب شما را تحسین می کرد و شما شخص درستی هستید برای ادامه دادن میراث بانو یونگ و بانو هن پس شما به خوبی کار خود را انجام خواهید داد...

در این هنگام شین بی وارد می شود و اعلام می کند که با دستور ملکه آمده ام تا به شما بگویم که فردا باید به ملکه گزارش دهید...

یانگوم به دیدن ملکه می رود و ملکه از او می خواهد که به قصر برگردد و به یانگوم می گوید که حالش مساعد نیست و می گوید زمانی که قلب من سالم نیست ، چگونه جسم من می تواند سالم باشد...

وقتی من به موقعیتی که پسرم و من در آن هستیم فکر می کنم احساس اندوه می کنم من نباید پرنس را به دنیا می آوردم قصر مکان ترسناکی است اینجا اگر نتوانی زنده بمانی باید بمیری بعد از این که شما زندگی شاه را نجات دادید مردم اطراف اینجا با بدگمانی به من نگاه می کنند ، آنها دوست دارند آن را تا زمانی که پادشاه بر تخت سلطنت است اما زمانی که پرنس کرون بر تخت بنشیند...

این یک طلسم نفرین نوشته شده برای پرنس است من چطور می توانم یک لحظه آرام باشم ، چطور قلب من می تواند بیمار نباشد ، پس یانگوم لطفا بیماری قلبی من را درمان کن ، دوباره بانوی پزشک مسئول باش و بانوی پزشک برای پرنس کرون ضعیف باش...

در این هنگام یکی از بانوان دربار یانگوم را صدا می زند و به او اعلام می کند که پرنس کرون بیماری لاعلاج قلبی دارد و آن را از زمان بچگی تحمل می کند و هیچ دارویی برای درمان او وجود ندارد...

یانگوم به دیدن ملکه می رود و اعلام می کند که نمی تواند چنین کاری را انجام دهد ، یانگوم می گوید که من بی پروایانه عمل کرم برای باز پس گرفتن موقعیت بانو هن و مادرم با وجود اینکه من می دانستم آنها نمی توانند به زندگی برگردند من زندگی ام را به خطر انداختم و این فقط برای ادامه میراثی بود که آن ها به جا گذاشته بودند ، آنها فکر می کردند غذایی که می رود داخل دهان های مردم نباید برای بدست آوردن قدرت استفاده شود و من تصمیم دارم میراث آنها را ادامه بدهم من به درستی پزشکی را تمرین کردم و فقط از آن استفاده می کنم که برای درمان و نجات مردم و هیچ دلیل دیگری نمی تواند پشت آن باشد این محدودیت من است...

ملکه رو به یانگوم می کند و می گوید با وجود آن که زندگیتان در دستان من هست که یانگوم می گوید شما می توانید زندگی من را بگیرید اما شما نمی توانید خواسته من را بگیرید پس زندگی مرا بگیرید ملکه به یانگوم می گوید پس شما بانوی همراه من خواهید بود شما می توانید یک بانوی دربار باشید حالا که موقعیت شما به حال اول باز گشته است کنار من بمان ، من مطمئنم شما آن را انجام خواهید داد...

در این هنگام پادشاه وارد می شود و از ملکه می پرسد چه مکالمه مهمی شما با یانگوم داشتید ، ملکه می گوید که از یانگوم برای بانوی دربار استفاده کرده است و از او خواسته است که بانوی همراه او باشد...

پادشاه به سرپرست پیشکار دستور می دهد که یانگوم را مخفیانه به اقامتگاه سوک وون فرا خوانده شود پادشاه که سخنان ملکه و یانگوم را شنیده بود از یانگوم می پرسد آن چه هست  که شما مایل نیستید انجام بدهید حتی اگر به بهای زندگی تان باشد که یانگوم می گوید من نمی توانم به شما بگویم...

افسرمین و یانگوم تصمیم می گیرند قصر را ترک کنند به همین منظور افسرمین از یانگوم فرصت می خواهد تا او بتواند استعفای خود را تحویل قصر بدهد...

پادشاه در حضور وزرا یانگوم را به عنوان بانوی پزشک انتخاب می کند که این کار باعث مخالفت وزرا می شود اما پادشاه اعلام می کند یانگوم از این به بعد پزشک شخصی من خواهد بود...

  

 

 

 

خلاصه قسمت چهل و هشتم سریال جواهری در قصر

در این هنگام افسرمین توضیح می دهد که جان پزشک قصر در خطر بود زیرا او تنها کسی بود که همه چیز را در مورد اردک گوگردی می دانست و من زمانی که برای آشکار شدن حقیقت خانه اش را بررسی می کردم یک نفر را دیدم که می خواست او رابکشد بنابراین او را دنبال کردم اما او فرار کرد...

رییس دادستانی از افسرمین سئوال می کند که چرا او را پنهان کرده و به دادستانی خبر نداده است ، در این هنگام پزشک قصر می گوید متاسفم که این را می گویم اما به خاطرمنه ، چون من مدت زمانی می خواستم تا خودم را برای این مجازات آماده کنم بنابراین از او خواستم مدت زمانی به من وقت بدهد...

در این هنگان رییس دادستانی از یوئلی می پرسد که چه چیزهایی در مورد مدرک می داند که یوئلی می گوید بانوی منشی ها مرا تحریک کرد و باعث عصبانیت بانوچویی می شود ، وزیر اوو که فرصت را مناسب می بیند اعلام می کند که بانو چویی باعث و بانی قضیه اردک گوگرددار بوده است...

در این هنگام پزشک قصراعلام می کند که این کاری بود که هردوی شما انجام دادید ، در ابتدا پانسول چویی برادر بانو چویی شروع به توطئه کرد، بنابراین من و پزشکان قصر آشپزخانه را مقصر دانستیم وقتی داشتیم در مورد آشپزخانه تحقیق می کردیم آقای اوو مسئول تحقیقات در آن زمان بود اگرچه او سکوت می کند اما همه چیز را می داند چون او مسئول برنامه ریزی این خیانت بوده...

بانو چویی اعتراض می کند واعلام می کند که در آن زمان او در آشپزخانه نبوده است ، در این زمان دختری (هوانگ) که در آن زمان کارگر آشپزخانه بود و آن ظرف اردک را امتحان کرده بود وارد اتاق می شود، افسرمین از او می پرسد که آیا بانو چویی در آن زمان در قصر بوده است ،هوانگ می گوید بله او در قصر بود...

بانو چویی باز هم بهانه می آورد و می گوید که من در آن زمان به دستور بانو هن در مهمان خانه زندانی بودم ، دستیار بانوی سابق منشی های  قصر(بانو پارک) وارد می شود و به بانو چویی می گوید که من تو را آزاد کردم و مدارکی را که بانو پارک داده بود را به افسرمین تحویل می دهد و می گوید که بانو پارک به این جا نیامد چون گفت می خواهد مانند یک گنهکار به معبد سونگ داک برود...

افسرمین مدارک را به رییس دادستانی می دهد و می گوید که در این نامه که پنهانی به بانو چویی داده شده است نوشته شده است که چه کسی در قصر بوده و کجا سوپ اردک را روی هوانگ امتحان کنند و شما با خواندن نامی که در آخرین خط نامه است خواهید فهمید که این نامه را چه کسی نوشته است ، شخصی که مسئول تحقیقات بوده است آقای اوو...

رییس دادستانی که موضوع برایش روشن شده است اعلام می کند که ما این موضوع رابه پادشاه می گوییم و صبر می کنیم ایشان نظرشان را بگویند تا آن موقع بانو چویی را در اتاق سرپرستی پیشکارها بازداشت کنید و آقای اوو نیز در خانه باز داشتند...

رییس دادستانی به همراه دیگر مسئولین دربار به دیدن پادشاه می روند و از او می خواهند که قاضی را خود انتخاب کند و پادشاه وزیر چپ را به عنوان قاضی انتخاب می کند...

مجرمین را دستگیر می شوند و تحت بازجویی قرار می گیرند ، در این هنگام یکی از پیشکارها وارد می شود و اعلام می کند که بانو چویی ناپدید شده است...

بانو چویی که فرار کرده است می خواهد ملکه مادر را ببیند که ملکه مادر اجازه ی این کار را نمی دهد وبا نو چویی به انبار ذخیره فرار می کند اما یکی از بانوان آینده از پشت در صدای او را می شنود و به بانو مین اطلاع می دهد و بانو مین محلی را که بانو چویی در آن مخفی شده است را به یانگوم اطلاع می دهد و یانگوم به انبار ذخیره می رود ، بانو چویی می خواهد به او صدمه بزند که موفق به این کار نمی شود...

یانگوم به بانو چویی می گوید که من به شما شانس دادم اما چی باعث شد که این کارها را بکنید که بانو چویی اعلام میکند قدرت،ثروت و خانواده ام...

یانگوم می گوید آیا آن ها از خودتان مهم تر بودند ، شما تا به حال به این فکر کرده اید چطور اسمتان در قصر بماند، بانو چویی اعلام می کند که من فقط نمی خواهم قدرت از دستم برود...

یانگوم می گوید که با دستور عالی جناب پانسول چویی دستگیر و تمام اموال او تصرف شده است هم چنین آقای اوو و گیومیونگ دستگیر شده اند و اگرشما خودتان را معرفی نکنید گیومیونگ به همه چیز متهم خواهد شد...

بانو چویی که نمی داند چه کار کند به محلی که میونگی دفن شده است می رود و از میونگی تقاضای بخشش می کند...

بانو چویی هنگام برگشت روبان قرمزی بر روی درخت می بیند و یاد خاطرات گذشته خود می افتد و سعی می کند آن روبان را از شاخه درخت بازکند...

 ناگهان پایش لیز می خورد اما با دستانش شاخه درخت را می گیرد...

بانو چویی یاد خاطرات گذشته خود می افتد...

بانو چویی مانند زمان کودکی دستان خود را ول می کند اما این بار...

افسرمین خبر را به یانگوم می دهد و اعلام می کند ما نمی دانیم که او داشته فرار می کرده یا قصد خود کشی کنه ، اما ما جنازه اش را در مت دونگ این پیدا کردیم...

یانگوم به فکر می رود افسرمین از او می پرسد که چه چیزی ذهن او را مشغول کرده است که یانگوم می گوید آن جا آرامگاه مادرم است...

افسرمین به محلی که مجرمین را جمع کرده اند می رود و حکم پادشاه را برای آنها می خواند...

زندانی اوو کیومو از قصر اخراج و به جزیره هاکسان تبعید می شود...

زندانی پارک کیوم اخراج از دربار و تبعید به جیجوا...

زندانی پانسول چویی محکوم به 20 ضربه شلاق وبه عنوان کارگز معدن به هام کیونگ فرستاده می شود...

زندانی چویی گیوم یونگ از دست دادن موقعیت و اخراج از قصر...

 و پزشک قصر و پارک یوئلی اخراج از قصر و ممنوعیت از پرداختن به پزشکی...

پانسول چویی به علت شکنجه در راه جزیره هاکسان جان خود را از دست می دهد...

گیومیونگ که خود را آماده ترک از قصر کرده است از یکی از بانوان آینده می خواهد که برود یانگوم را صدا کند و یانگوم می آید ، گیومیوگ رو به یانگوم می گوید می خواهی چیزی بهت بگم و نامه مادر یانگوم را زمانی که یانگوم را ترک می کرده را به او می دهد و می گوید خاله ام از من خواست این نامه رابسوزانم اما من این کار را نکردم من نمی توانم به خانواده ام کاملا وفادار باشم و هنوز راهی ندارم من اعتقاد کاملی ندارم و احساسی نسبت به گناه خود ندارم ، من هرگز عشق کاملی در یافت نکردم و هرگز عشق کامل به کسی ندادم...

در راه گیومیونگ افسرمین را می بیند و افسرمین به او اعلام می کند که متاسفم...

یانگوم به نزد پادشاه می رود و پادشاه به او اعلام می کند که قصد دارد به او پاداشی بدهد ، او هفتاد و هفت پیمانه برنج، هفتاد و هفت پیمانه حبوبات و سه پیمانه گیاهان دارویی به یانگوم می بخشد...

هم چنین پادشاه می گوید که تو تقاضایی داری که یانگوم می گوید من سه تقاضا دارم یک اینکه شأن و مقام بانو هن را برگردانید او کسی بود که بی انصافانه مرد که پادشاه قبول می کند هم چنین از پادشاه می خواهد که شأن و عزت مادرش را هم برگرداند و یانگوم ادامه می دهد و می گوید که مادرم یک بانوی دربار در آشپزخانه سلطنتی بود ، اون طبق قوانین سلطنتی مجازات شد بعد آنکه به دروغ متهم به داشتن رابطه با یک مرد شد زمانی که او شاهد بود که یک نفر چیزهای مضری در غذای مادر پادشاه این_سو می ریخت آن وقت او آشپزخانه دربار بود و یانگوم تقاضای سوم خود را عنوان می کند...

و یانگوم برای چند روز به عنوان بانوی اول آشپزخانه انتخاب می شود...

یانگوم طبق گفته بانو هن که به او گفته بود زمانی که بانوی اول آشپزخانه شدی در مورد ظلم هایی که به من شده است در کتابی که بانوان اول می رسد بنویس و یانگوم شروع به نوشتن می کند...

و یانگوم به دیدن پادشاه می رود و از این فرصتی که پادشاه به او داده است تشکرمی کند ، پادشاه می گوید این مربوط به قبل از زمانی است که به سلطنت برسم من در خانه والدینم بودم که یک دختربچه کوچک آمد و به من نوشیدنی داد ، اون مرا نشناخت و به بانوی دربار احترام کرد و رفت اون دختر تو نبودی که یانگوم اعلام می کند بله من بودم...