گفتگوی ماه و نابینا : نابینا گفت : دوستت دارم . ماه گفت : تو که مرا نمیبینی چگونه مرا دوست داری ؟ ماه گفت اگر میدیم عاشق زیباییت میشدم اما اکنون عاشق خودت هستم !
زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد. با وفاترین دوست به مرور زمان بی وفا شد. این پرپر شدن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است.
اگه من و تو دوتا برگ باشیم، هنگام خزان من زودتر از تو میشکنم تا زمانی که میافتی در آغوشم بگیرمت!
شبی پرسیدمش با بی قراری ***به غیر از من کسی را دوست داری ز چشمش اشک شد از شرم جاری***میان گریه هایش گفت آری
به همه لبخند بزن با یکی بخند تو قلب همه باش قلبت مال یه نفر باشه همه را دوست داشت باش ولی عاشق یک نفر باش