تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

تصاویر زیبا . عکس های سریال امپراطور دریا . سرزمین بادها

تصاویر زیبا . تصاویر زیبا . سرزمین بادها . yangom . یانگم . سرزمین بادها . عکس جانگهوا . عکس های بانو جمی . عکس های یانگوم . تصاویر سریال دختر امپراطور . عکس های سریال امپراطور دریا . عکس های یانگم . جانگهوا . عکس هاجین . 11,468,960

خلاصه قسمت چهل و دوم سریال تاجر پوسان


نوکر های سان اوک به سرعت اسوشیتد پرس خبر اینکه عشق سابق سان اوک رو توی محله و کوچه بازار دیدن بهش میدن و سان اوک هم هوایی میشه و مثل کبوتره دو برجه ،گر میگیره که الان باید چیکار کنه و کجا وچطوری پیداش کنه

شب سان اوک کنار دریاچه خاطره ها ایستاده که بانوی مکرمه هم تشریف میارن و همدیگه رو میبینن و این اشک بریز و اون گریه بکن تا اینکه دختره مثل یه خانوم محترمه سرشو میندازه زیر و میره

سان اوک له شده ،برمیکرده خونه و زنش شصتش خبردار میشه

سان اوک از اون روز به بعد گیج و منگ میمونه و همه توکف این احوالات متغیر سان اوک میمونن تا اینکه این طرف که تازه به جمعشون ملحق شده از تصمیمات خائنانه شون میگه ،و اونو مجبور به تصمیم گیری میکنه

سان اوک بعدا زکلی بالا رفتن و پایین اومدن و فکر کردن، و بعد ازیاداوری خاطرات گدشته اش و اون موقع که از زندان فرار کرده بود ازش میخواد اونو بکشه

طرف دلش نمیاد و چاقو رو میزنه به در و دیوار و تخته و مخته

این خبر به گوش معشوقه سابقه هم میرسه و کسی دیگه نمیمونه که خبردار نشه

بالاخره مهاجم ها به دهکده حمله میکنن و ملت رو لت و پار میکنن....






























خلاصه قسمت چهل و سوم 4۳ سریال تاجر بوسان

سونبانگیها هم بارو بندیلو میبند تا برن که چی سو هم میگه کالاها را ضرروی را ببرید ولی خودمون اینجا میمونم اگه بریم یعنی اینکه کم اوردیم واز این حرفها

پیشروهای دایسو ادامه داره و مرکز دولتی یک به یک تصرف میشند و توپ خونه هم جلودارشون نمیشه

مردم شهر هم همه در حال فرارند .چونگو هم کاسه کوزه را جمع کرده بره که موکتایی میاید و شروع به شعار دادن میکنه و میگه ما افراد مانسانگیم و نباید بریم و به چورای میگه لوزم خودمون را جدا کن ما نمیریم

انجو هم ترس برش داشته و میخواد فرار کنه که مامان سانگوک میگه ما جایی نمیرم که زن سامبو و  مادر میگون هم میاند اونجا تا می گیون ببرند که مامان سانگوک میگه اون پیش شوهرش میمونه

سانگوک هم به آینده فکر میکنه که خبر میرسه فرماندار همه رییس شرکتها را احضار کرده

سانگو به محل جلسه میره که چی سو را میبینه

در محل جلسه وزیر دفاع با فرماندار و نفرات ارتش در مورد جنگ حرف میزند که رییسها میاند اونجا و وزیر دفاع در مورد آینده جنگ و کمک درخواستی میگه که چی سو  اول از همه قول مساعد میده و بقیه دنبال اون

در همین حال لیستی از شرکتهای خلاف کار را میارند اونجا که اسم ارباب پارک هم توش قید شده و سانگوک هوری دلش میریزنه پایین و وزیر دفاع میگه برین همشون و یک به یک برام بیارید

سانگ اوک پیش فرماندار میره تا پادر میونی کنه ولی سنگ روی یخ میشه

و یک نامه میده یه موکتایی و میگه برو مخفیانه به معدن و به ارباب پارک و دخترش بگین سریع فلنگو ببندن که اوضاع خیطه

در سونبانگ هم جلسه جانوران تشکیل میشه و چی سو که بوی کنج به دماغش خورده  میگه حالا که ارباب پارک فرار کرده باید معدنو بکشیم بالا

از اونطرف ارباب پارک هم بار سفر میبنه و معدن می سپاره به کارگرهاش

موکتایی و مانکتایی میرسند اونجا که میبنند ارباب پارک نیست در همین حال سربازها هم میاند وانجا وسرکاگر را دستگیر می کنند ولی موکتایی را آزاد می کنند

 

و بر می گردن به مقرر و میگند ارباب پارک و دخترش رفتن به معبد و اونجا سکنا میگزین .سانگوک هم که خیالش از بابت داینونگ راحت شده میگه ببندین وسایلو که باید بریم کمکشون

چی سو هم میره پیش معاون فرماندار و میگه شما معذن ارباب پارک را یدن به من تا من هواتون را داشته باشم

خبر دسته گل داینونگ و توطئه چی سو به ارباب پارک میرسه و ارباب پارک هم به داینونگ میگه این چه دسته گلی بود کردی توی پاچمون .حالا خوب شد معدن را کشیدن بالا .من میرم به معدن تا ببینم چی سو چی میگه و شما هم همین جا میمونید

 

سانگوک به معبد میرسه که میبینه رییس هوانگ و داینونگ دستگیر شدن و اون پشت داره بال بال میزنه که افراد دایسو میاند اونجا ونجاتشون میدند و داینونگ را میبرند به پایگاهشون و موکتایی جلوی تلاشهای سانگوکو میگیره

داینونگ هم دل رحم اونجا میمونه و به زخمیها کمک میکنه (از چاله در اومدن و رفتن توی چاه)

ارباب پارک هم سری به معدن بالا کشیده شده میره که چی سو میاید اونجا و زبون درازی میکنه و میگه خبر دارین که خائن شدین .ارباب پارک هم آمپرش میره بالا و دچار عارضه قلبی میشه که چی سو میگه بگیردیشون

جین هان هم دست به کار میشه ولی با تیر کمان به حسابش رسیدگی می کنند

 سانگوک هم که خیلی نگران شده نمیدونه چه بکنه و تصمیم میگره بره توی ارتش

سانگوک پیش وزیر دفاع میره و وزیر دفاع هم از این کار اون استقبال میکنه

و جلسه تشکیل میشه و قرار میشه یک حمله همه جانبه به پایگاه دایسو بکنند

و افراد دولت اخرین هشدار ها را به دایسو میدند که دایسو میگه فقط جنگ

شب قبل از حمله سانگوک نگران داینونگ که نکنه کشته بشه

 

فردا صبح پایگاه دایسو فتح میشه و خودش هم کشته میشه و قبل از مرگش یاد حرفهای سانگوک میوفته

سانگوک هم سریع خودش میروسنه به پایگاه دایسو و توی زخمیها و جنازها دنبال داینونگ میگرده ولی پیداش نمیکنه

 

 

خلاصه قسمت چهل و یکم تاجر پوسان


 

سانگوک و دایسو برای بازجویی برده میشند که توی راه مردم جلوی سربازها میگیرند و از فرماندار میخواند که سانگوکو آزاد کنند افراد دایسو هم به اونها اضافه میشند

خبر شفاعت مردم به رییس جانگ هم میرسه اون هم به دمای اشتعال میرسه

 

تلاشهای افسر جانگ هم مزید بر علت میشه و از بالا ها دستور آزادی سانگوک میاید

سانگوک هم پیش می گیون میره و از آرمانشهاش دفاع میکنه و میگه اینها همه اش به خاطر حرفها و دلداریهایی تو بوده

دایسو هم سری به پادگان مخفیش میزنه و از نزدیک تمرینات را زیر نظر میگیره

و توی جلسه تصمیم بر این میشه که سری به معدن ارباب پارک بزند و اوضاع و کشفیات اونها را بررسی کنند

در اعلام مناقصه ای جدید مانسانگ رده اولو میاره و بانو وو هم ایندفعه سهمیه میاره و سونگ بانگ رده دومو میاره

چی سو هم  هر چی مدیر داره جمع میکنه و به عامل شکست حسابی میتوپه و اخراجش میکنه

 

چی سو به اوجو میره و اوضاع اونجا را بررسی میکنه و میفهمه که همه کارهای سانگوک توصیه دایسو بوده و میگه کارهای اون زیر نظر بگیرید

ارباب پارک هم خبر میاره که برای طلاها مشتری پیدا کردم

سانگ کوک هم تصمیم میگیره که یک گروه بفرست سفر تجاری برای فروش جنسینگها و چونگو هم که فکر میکنه سامبو مسئوله گروهه و برای سامبو خرج میکنه

 

ولی موقعه انتخاب نفرات میبینه که سونتاک مسئوله و دوباره اونو میندازه بیرون که چونگو برای نشون دادن تواناییش یک کیسه را میخواد ببره که نمیتونه که سامبو پادر میانی میکنه

 

سرانجام گروه به رهبری بانو وو راه میوفته

در راه هم کاروان در حال استراحته و بانو وو دوباره از مشروب خودش به سونتاک میده که افراد دایسو اونها را خفت میکنند

آقای یو هم طبق معمولا از این حادثه ها جون سالم بدر میبره و خبر به سانگوک میرسونه

فردا زنو بچه گروگان گرفته شده ها میاند در شرکت و شوهراشون را میخواند

دایسو هم میره پیش افرادش و در مورد ادامه نقشه حرف میزند که توی راه میفهمند یکی از طرف سونگ بانگ تعقیبشون میکنه که طرفو قال میزارند

سانگوک پیش فرماندار میره و که فرماندار میگه این ممکنه دزدهایی باشند که خودت کمکشون کردی

اسیر شدگان هم در مورد بدبختیهاشون حرف میزند که سونتاک میگه سانگوک اگه بفهمه میاید کمکمون و نجاتمون میده

چورای هم در فکر یتیم شده بچه اشه که چای یون میاید و دلداریش میده و میگه سانگوک حتماْ اونها را نجات میده

 سانگوک هم دوباره پیش  فرماندار میره که نا امید میشه

 

سانگوک هم میزنه توی این تیرپها و فردا یک گروه کالا و پول با خودش میبره تا با افرادش معاوضه کنه

دایسو هم موضوع به افرادش می رسونه و میگه سوتی ندین

 

سانگوک هم میره پیش زیر دست دایسو و با حرف و وعده اونو راضی میکنه و افرادش را آزاد میکنه

 ود ایسو هم در جریان نتیجه مذکرات قرار میگیره

از اون طرف داینونگ هم به اوجو میره که توی راه کیم تای چو اون میبینه و به رییس جانگ خبر میده

داینونگ جنس طلاشونو به یک مجسمه ساز نشون میده

 

سری به بازار میزنه و حجره های مانسانگو میبینه و یاد گذاشته میوفته که سانگوکو توی راه میبینه

در راه بازار موکتایی هم داینونگ میبینه و میشناسه

جین هان هم به داینونگ میگه دایسو که میخواست با ما کار کنه از افراد سانگوکه که داینونگ تعجب میکنه